دایی جان ناپلئون
به نام خداوند مهر آفرین
سال 14094 اهورایی، 7037 میترایی، 3753 زرتشتی، 2573 کوروشی (شاهنشاهی) و 1394 خورشیدی

بنام خدا

 

یادت به خیر دائی جان ناپلئون

 

"DeleAria Group www.delearia.com"

 

کاش می شد که روزگار به هیچکسی بد نمی کرد

قلب آدما رو با تیرگی ها سنگ نمی کرد

  شاید خیلی ها یادشون بیاد، منظورم اون سریالی هست که سالها پیش از تلویزیون ملی ایران پخش می شد و مردم می نشستن پای گیرنده ها و اونرو تماشا می کردن!

  البته من خودم سنم اونقدرا نیست که اون رو در اون زمانها دیده باشم اما خوب حدودا 13 سال پیش کتابشو خوندم و پس از اون روی CD سریالشو دیدم.منظورم "دائی جان ناپلئون هست".همون که یه پیرمردی که بزرگ خانواده بود هر اتفاقی که می افتاد رو می انداخت گردن انگلیسها...!!!

  برای نوشتن این دستنوشته ای که پیش رو دارید خیلی فکر کردم که چه نامی انتخاب کنم و چیزی بهتر از همین عنوانی که در ابتدای نوشته هست نیافتم.شاید به دلیل کم سواد بودنم باشه.

  می پذیرم که سوادم چندان تعریفی نداره ولی خوب اونقدر مطالعه داشتم که بفهمم هنوز خیلی نمی دونم و فعلا باید بچرخمو مطالعه کنم تا بدونمو بفهمم.

  اینکه جریان از کجا آغاز شد که دست به نوشتن زدم چندان مهم نیست چون جسته گریخته از این کارا زیاد کردم (لااقل تو 6 سال اخیر به گواه وبلاگم) اما خوب دیگه ...

  زیاد معطلش نکنم بریم سر اصل داستان.

  جریان از اینجا شروع میشه که حس ملی گرایی یا همون Nationalist در من زیاد هست و خیلی اوقات دلم برای ایران دلم می سوزه.

  دنیای امروز در ترافیک ایزمها و مکاتب مختلف گیر کرده.تعاریف مختلف فلسفی و جامعه شناسی و مردم شناسی با تکیه بر مسائل فرهنگی و تاریخی مقتضی سراسر دنیا رو احاطه کرده و این روزها هر کس با هر رفتار و منشی خواسته یا ناخواسته عضوی از این مکاتب و ایزمها شده.هر کس حتی اگر اصرار هم بورزد که هیچ جهان بینی را دنبال نمی کند باز هم به نوعی تفکرات ایدئولوژیک خواهد داشت.از خودم بگم که راحتتر موضوع جا بیفته، من خودم به شخصه به یک سری مسائل به صورت خودجوش (اعتقاد درونی منظورمه) ایمان دارم و هنگامی که با تشویق برخی دوستان عزیزم که در پایان مقاله نامشان را خواهم آورد به مطالعات اینچنینی روی آوردم فهمیدم که من هم عضوی از همین ایزمها یا همان مکاتب فلسفی هستم.

فکر فلسفه فریبی، هنر و تاریخ و عرفان

بازی تولد و مرگ احتمال صفر امکان

  من اونقدر ها بزرگ نیستم که بخوام مقاله ای راجع به انسان شناسی و مناسبات اخلاقی و انسانی بنویسم اما می خوام به اندازه خودم لااقل از دنیای درونی ایران زمین حرف بزنم و انتقاد کنم.مطمئنا خودم هم به نقد خواهم کشید...

  دنیا امروزه روی یک لغت بسیار زیبا می چرخه و اون هم چیزی نیست جز "مدرنیته" که شاید معنای لغوی آن در فارسی تجدد گرایی باشه.

  به اندازه خودم صحبت کنم و پا فراتر نگذارم چون من نه فیلسوفم نا جامعه شناس، می خوام فقط در باره اونچه که دارم می بینم حرف بزنم.اگر از دنیای خارج از محدوده این گربه دوست داشتنی حرفی نداشته باشم اما دنیای درون اونرو خوب میشناسم.

  می خوام راجع به مدرن شدن مردم توی ایران حرف بزنم، در مورد ناهماهنگی هایی که تو کشور ما حداقل توی این روزها موج میزنه صحبت کنم.اینکه مردم گردنبند فروهر می اندازند و اما اصلا نمیدونند حتی اسمش چیه یا اینکه اصلا نماد چی هست.بعضی ها که بهش میگن اهورا مزدا.فروهری که دو بال داره و هر بال 3 ردیف پر که سمبل همان شعارهای گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک می باشد.چیزی که هموطنان مومن به آئین باستانی زرتشی اونرو شعار دینی خود می دونن اما خوب تاریخچه فروهر نشان میدهد که دستاورد آیین زرتشت نیست.

  هرچند که به نظرم این چیزها چندان پر اهمیت و تاثیر گذار در آدم بودن انسانها یا انسان بودن آدمها نخواهند بود. روز به روز بر طرفداران آئینهای باستانی ایران زمین افزوده میشه بدون اینکه از اصالت آن آکاهی در بین این طرفداران وجود داشته باشه.

مکث کن آوای تاریخ، قدرت و ثروت و شهرت

امپراطوری تزویر

محنت و لعنت و وحشت

من جهان بینی ندارم من الفبای جدیدم

من فقط عشق فقط...

  حضرت امام حسین (ع) می فرمایند: اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید...

  سال 1385 بود، یک متنی نوشتم راجع به سد سیوند.اونروزها دیگه تصمیم بر این بود که سد سیوند آبگیری بشه و بر اثر اون هم رطوبت ایجاد شده موجب پیدایش گل سنگ روی سنگهای آرام گاه ابدی کوروش هخامنشی پادشاه بزرگ ایران زمین می شد و در نتیجه به مرور این آرامگاه مقدس ایرانیان در منطقه پاسارگاد حوالی استان پارس به تدریج از بین می رفت.من توی نوشته های خودم از کلماتی استفاده کردم که ظاهرا موافقت من با آبگیری سد رو نشون میداد، دم رفیقم امید بصیر (شادمهر) مدیر مجله اینترنتی IRAN-IRAN گرم که این نوشته من رو برای اعضای گروه  فرستاد و اون زمان حدود 100هزار نفر اونرو مطالعه کردن.چقدر فحش و توهین به من داده شد از طرف خواننده های مطلب. من رو به وطن فروش بودن محکوم کردند و معترض به موافق بودن من برای داستان آبگیری بودند.

  وقتی منشور کوروش هخامنشی وارد ایران شد رفتم موزه ایران باستان و ازش بازدید کردم، مردمی آمده بودند دمشون گرم که اومده بودن اما گویا براشون دیدن چنین قطعه ارزشمندی با رفتن به پارک ملت تفاوتی نمی کرد، نمیگم همه اینطور بودن اما خوب بخش اعظم ایشان چنین مرامی شامل حالشون می شد.

  اینروزا تو مملکتمون کوس ایرانی بودن و بازگشت به فرهنگ اصیل ایرانی و ضد عرب بودن به لحاظ دین و آئین و کاربرد لغات مشترک در این دو زبان تقریبا از هر سویی به صدا در میاد اما سوال اینجاست، این افراد نوازنده این کوس به معنای واقعی نه به معنای حقیقی چقدر مجری مرام و مسلک ایرانی هستند؟تا چه اندازه برای فرهنگ اصیل ایرانی ارزش قائل می شوند؟

  منظور من اون فرهنگی هست که روی کتیبه های پرسپولیس و دیگر جاهای متعلق به ایران باستان یافت می شه یا در نوشته های کتب مرتبط قرار داره نه اونچه با تحریف بسیار و تبلیغات استثمارگرایانه به خورد مردم داده میشه.

   کمی بالاتر گفتم که واقعی نه حقیقی.من خواستم طبق اعتقاد درونی خودم بین واقعیت و حقیقت تفاوت ایجاد کنم.

  واقعیت اونچیزی هست که ما می سازیم اما حقیقت اونچیزیست که باید باشه.

حقیقت اینه که ظلم یک موضوع بسیار زشت و نارواییست که نباید وجود داشته باشه اما واقعیت اینه که ما به همدیگه ظلم می کنیم.

  حقیقت اینه که ما آدمها باید به هم نزدیک باشیم و به همدیگه عشق بورزیم اما واقعیت اینه که روز به روز از هم فاصله میگیریم و از هم دور میشیم حتی مادر و فرزند.

  ارتباط ها از همه حالت خاص دنیای مدرن و تکنولوژیک رو پیدا کرده.نمی خوام بحث آلوین تافلر و اثر جاودانش یعنی موج سوم رو به میان بیارم و به تعریف و تمجید یا انتقادش بپردازم.می خوام تنها اونچیزی که می بینم رو بگم، اونچه که خیلی ها ازش اینروزها ناراضی هستند و اما خودشون مجریان همون داستان هستند.

  فقط هم راجع همین جامعه ایرانی حرف بزنم بهتره.

  اونروزی که من در مورد سد سیوند نوشته بودم یک جمله رو زیاد بهش تاکید داشتم که گفته بودم فرهنگ و ادب و منش کوروش هخامنشی رو با رفتار هامون زیر پا له کردیمو از بین بردیم حالا نشستیم و غصه از بین رفتن آرامگاهشو می خوریم؟؟؟!!!

  آیا واقعا غیر از این هست؟

  یک نگاهی به آداب و رسوم ایرانیان در هر دوره زمانی حتی تا همین 20 سال پیش بندازیم شاید کمی مفهوم این جمله جا بیفته!

  جشنهای ایرانی، برنامه های خاص حلول هر ماه و فصل و یا سال نو، مراسم ازدواج و خواستگاری، خرید کردن و یا توی هر زمینه دیگه که راجع بهش مطالعه کنیم می بینیم که همه اینها برای نزدیک شدنه آدمها و در واقع کنار هم بودنشون هست.مراسم اجتماعی ایرانیان در هر دوره تاریخی نه فقط پیش از اسلام بلکه در هر دوره ای نشان گر فرهنگ غنی مردم گرایی بوده.فرهنگی که خار چشم خیلی ها بوده اما بزرگ مردمانی بوده اند که با جان و دل و حتی با خون خود ازش دفاع کردند و امروز به دست ما رسیده.در عوض روزگار امروز فرهنگ ایران زمین چگونه است؟

  اینروزها وقتی صحبت از این چیزها میشه همه اول فحش به دولت و رژیم میدن.اصلا توهین به نظام حکومتی توی ایران به نوعی اعلام روشنفکری و مدرن بودن شده.همین که یک نفر می خواد بگه که آزاد اندیش هست اول دولت حاکم رو مورد توهین قرار میده و بعد هم بحث ولایت فقیه به میان میکشه بعد هم صحبت از زندانیان سیاسی می کنه کلا یه حرفهایی میزنه بعدش عربها رو به باد توهین میگیره.

  یادت به خیر دائی جان ناپلئون تو می گفتی که کار کار انگلیساست اما هیچ کس باور نمی کرد.

3 سال پیش توی یک سیمنار به اسم خلیج همیشگی پارس شرکت کردم و یکی از اساتید بزرگ تاریخ کشور اشاره به این موضوع داشت که طرح تغییر سینوس پرسیکوس(خلیج پارسی به زبان یونانی) به خلیج عربی اولین بار توسط یک مارشال انگلیسی ارائه شد.

  یادت به خیر دائی جان ناپلئون...

  بحثی دیگه راجع بهش ندارم و خوده خواننده بهتره که دیگه ادامه داستان خلیج رو پی بگیره.

  یک بار دیدم بین رفقا صحبت از دوست داشتن جنس مخالف هست و نوع ابراز علاقه، متوجه شدم که همه متفق القول هستند که باید جنس مخالف رو بین زمین و هوا نگه داشت که طرف نه زیاد فکر کنه دوستش داری نه اینکه حس کنه نمی خوایش، باید طوری رفتار کنی که مثل سایه بری تا بیاد دنبالت!!!!!!!!!!!!!!!!

  نباید به زبون بیاری که دوستش داری، باید 10 بار اون بگه یکبار تو، وقتی که این حرف رو از زبان چند مشاور روانشناس هم شنیدم دیگه واقعا...

  اینروزها نه قولها قوله نه قسم ها قسم حرف هم که دیگه واقعا باد هواست.

  رابطه ها همه شده فیس بوکی، ابراز علاقه ها در همون حد Like گذاشتن زیر عکسها و نوشته ها تو فیس بوک شده.

  دوره هم نشینی ها در حد CM گذاشتن پای Status ها و عکسها و Tag شدن توی شبکه هایی مثل فیس بوک هست.

با هم بودن آدمها مجازی شده، وقتی به هم میرسن دائما از درد و رنج هاشون میگن و از مشکلات اقتصادی (شاید به خاطر اینکه دوستشون ازشون کمک نخواد) و خلاصه کلی انرژی منفی میدن ولی وقتی می خوان عکس تو فیس بوک بگذارن طوری ژست می گیرن که هرکس از اینور میبینه فکر می کنه به تازگی رئیس کمپانی B.M.W شده.

  اینروزها دیگه کوکب خانوم توی تنور نون نمیپزه، یک تیکه باگت از توی فریزر در میاره میذاره تو ماکروفر و داغ می کنه اگه مهمون هم زنگ در رو بزنه اول از تو آیفون تصویری نگاه می کنه اگه حوصلشو نداشت در رو باز نمی کنه!!!

سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد

کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد

  چقدر این جمله که میگه از ماست که بر ماست پر مسمی هست.

  عزیزمو دوست دارم گفتن فقط در حد نوشتن CM توی محیط های مجازی اینترنتی شده.

  سال 1966 وقتی طرح ساخت هواپیمای غول پیکر بوئینگ747 ارائه شد، به گفته وب سایت رسمی این شرکت، ساخت این هواپیما مفهوم دهنده ایجاد دهکده جهانی شده و با وجود این هواپیمای قاره پیما دنیای کوچکتر شد و مردم به هم دیگه نزدیکتر شدن.

  لغات دهکده جهانی Global Village و جهانی شدن  Globalization هم در ظاهر و هم در معنا و مفهوم بسیار زیبا و جذاب هست اما چقدر از این پروژه اجرا شده؟آیا پیشرفت تکنولوژی واقعا مردم رو به هم اونقدر نزدیک شده که همه مردم یکدست شده اند؟ایا واقعا نژاد پرستی از بین رفته؟آیا مردم همه با هم کنار هم و مثل اهالی یک دهکده کوچیک دارن زندگی می کنن؟اگه نژاد پرستی از بین رفته چرا ما روز به روز با عربها دشمن تر میشیم؟بیشترین ظلم رو اسکندر و همراهانش و مغولها به ما کردند و در کمی بعد تر انگلیس و روس و پرتغال و.... پس چرا ما فقط از اعراب تنفر داریم؟

  اگه دنیا به یک دهکده تبدیل شده پس چرا هر روز مرزهای نقشه های جغرافیایی در حال پر رنگ تر شدن هستند؟چرا ار جدایی طلبی برخی اقوام (لااقل در ایران) حمایت میشه؟

  چرا طرح های تجزیه طلبانه در داخل این گربه دوست داشتنی مورد حمایت هست؟

  گفتم وارد مصادیق فلسفی و این قبیل نمیشم اما واقعا چه بلایی سر این جامعه داره میاد که هر لحظه فردگرا تر از قبل میشه و ایدئولوژی افرادش بر محور I Love Myself می گرده؟

  چرا دائما همه چیز گردن حکومت یا ارگانهایی که کمترین نقش را دارند می افته؟روابط بین آدمها به خاطر دولت هست؟به خاطر حکومت هست؟

دائما بر سر زبانها نام کوروش و ایرانیان باستان و فرهنگشون هست پس دیگه چه ربطی به دولت داره؟

از ماست که بر ماست

  دولت گفت که همدیگر را به خاطر فیس بوک از دست بدید و به جای دیدار های حضوری و دور هم نشینی تو Community  های مجازی با هم قرار بگذارید برای دیدار؟

"روزگار غریبی است نازنین"

  کجایی حافظ زمان که ببینی این جمله تو اکنون بیش از هر زمان دیگری معنا پیدا کرده!

  قانون برده داری سالهاست که الغا شده اما این الغا به معنای از بین رفتن این عمل کثیف غیر انسانی نییست بلکه برده داری شیوه نوینی پیدا کرده و اون هم چیزی نیست جز اینکه این روزها انسانها برده خویشتن شدند و از خود بیش از هر زمان دیگر بیگاری می کشند.برده داری به شکل جدید توی دنیا پیاده میشه و آدمها اینروزها بنا به خواست خود جان میکنند تا زنده بمانند!!!!!!!!!!!!!

  درد انسان امروز تنها فرد گرایی نیست!

  درد انسان امروز فراموشی حقیقت خویش است.حقیقت از دست رفته، مثل معصومیت از دست رفته، که در اصل باید گفت انسانیت از دست رفته!!!!!!!!!

  برده داری نوین مقتضی ترین شبه جمله ایست که می تونم برای روش زندگی انسان در روزگار کنونی به کار ببرم.

  من حداقل این موضوع رو در داخل کشور به چشم دارم می بینم.

  گاهی اوقات به کارگرانم حسرت می خورم.گاهی اوقات به جهان سومی بودنم افتخار می کنم و گاهی به تک اتاق کوچیک 6 متری کارگرهای زیر دستم حسادت می ورزم.

  حداقل از پس این دنیای جهان سومی من هیچ بمب و سلاح کشتار جمعی ساخته نشده.مرتضی گفت از پس این پیشرفت تکنولوژی متمدن شدن به شیوه جدید بود که بمب اتم ساخته شد.

  یاد اون چند روزی که به کویر رفتم به خیر.اونجا تنها چیزهایی که از دنیای امروز کار می کردند اتوموبیل ها و ساعتهای موچی بودند.البته لامپ هم داشتیم اما از اینترنت، موبایل،فیس بوک و دنیای مجازی خبری نبود و همه چیز رنگ حقیقت داشت.حقیقت این بود که رملها با وزش باد مهاجرت می کردند و زیبایی می آفریدند.حقیقت این بود سکوت کویر آرامش بخش بود و هیچ فریادی در آسمان بی کران و پر ستاره کویر گم نمی شد.

  حقیقت این بود که...

  واقعیت این است که اینروزها موجودی به اسم انسان اسیر خود شده و خودش را به بردگی خود فراخوانده.

  جمله بندی های متناقضی دارم.معلوم نیست بالاخره نوشتار ادبی رو حفظ می کنم تو جملات یا نه!!!

یاد اون دستونشته خدوم افتادم به اسم سرشار از سردرگمی...

فاصله Distance موضوعیست که روز به روز چمشگیرتر میشه!

فاصله بین آدمها، بین قلب ها، بین درون و برون آدمها، بین خود آدمها بین همه و همه...

نمیدونم چرا آدمها وقتی تنها هستند بیشتر علاقمند به شنیدن آهنگهای غمگین هستند.

فردگرایی، خودمحوری و در نتیجه I Love Myself هر چند که حتی در عشق ورزیدن به خود هم آدمها متناقض شدن.

دارم یه قصه می سازم از این تنهایی بی تو

بیا بشکن روایت رو تو نقشه تازه ظاهر شو

ثبات لغت بی معنای این روزگار شده.وقتی که از مهاجرت رمل ها(ماسه های بیابان ها) گفتم یادم آمد که از ثبات حرف بزنم.ادبیاتم زیاد خوب نیست نمیدونم الان از صنعت متناقض نما استفاده کردم یا تضاد و طباق اما فقط می خوام بگم که رمل با حرکت باد تغییر موقعیت میده که زیبایی خلق کنه اما ما آدمها بی ثباتی می کنیم تا قدرتمون رو نشون بدیم (برخلاف ادعای ثابت قدم بودنمون تو هر زمینه ای) اما با این حرکت زشت ترین حرکت ها رو از خود به جای می گذاریم.

مثال بارزش هم همینی هست که می بینیم، نقض کنندگان حقیقی حقوق بشر، مجریان اصلی قانون حقوق بشر هستند.

منشور کوروش فقط و فقط تو موزه معنا داره و هیچ جایی برای اون در هیچ نقطه از این کره خاکی پیدا نمیشه.آثار باستانی را می خواهیم چه کار؟فقط واسه اینکه بذاریم تو موزه و بعد بریم پول بدیم بلیط بخریم و تماشا کنیم.

نگران هستیم که مزار ذوالقرنین به زیر آب بره اما حواسمون به این نیست که بنیانگذار حقوق بشر توی دنیا بوده، نگران این هستیم که این سینا را به عنوان یک دانشمند عرب معرفی می کنند توی بریتانیکا اما در سال هیچ وقتی را صرف نمی کنیم که به مزار او در هگمتانه بریم و در ازاش پاسپورتها مملو از ویزای دوبی و مالزی و ... هست.

دائما می گوییم که جلال الدین بلخی ایرانی بود و ترکها وی را از ما دزدیده اند بیت اول بشنو از نی رو هم کامل بلند نیستیم و خودمون رو آدم آزاده ای می دونیم.

گله نمی کنم واقعیت رو می گم.واقعیتی که گاهی با حقیقت یکی میشه.چرا می گم واقعیت چون...

اگه تونستی خودت بگو چرا.

یادت به خیر دائی جان ناپلئون که می گفتی کار کاره انگلیسیهاست.

خیلی حرفها هنوز موندن، این پایانش نیست.

یادمان باشد اگر دین نداریم پس لااقل آزاده باشیم

تم آوای کلیسا وهم نجواهای بودا ورد معبد های هندو

جرات انکار خدا

خط مبهم کتیبه، باغهای سبز بابل، کاخهای تخت جمشید

ناله های ویلن سل

فکر فلسفه فریبی هنر و تاریخ و عرفان

بازی تولد و مرگ احتمال صفر امکان

به دنیا اومدم تا عاشقت باشم

مکث کن آوای تاریخ قدرت و ثروت و شهرت

امپراطوریه تزویر

محنت و لعنت و وحشت

من جهانبینی ندارم من الفبای جدیدم من فقط عشق فقط تو

من به آرامش رسیدم

قرنها میان و میرن یک چرا بدون پاسخ

من و تو هزار سال بعد

عشق زندگی تناسخ

به دنیا اومدم تا عاشقت باشم


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









ارسال توسط سورنا
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی