به نام خدا
برای نخستین بار در کشور اسکی روی شن در شهرستان ریگان برگزار شد.
"محمدجواد قربانی" رییس اداره ورزش و جوانان شهرستان ریگان در گفت و گو با ایسنا، اظهارکرد: این تپههای شنی بهترین تپهها در ایران است که میتوان در آنها مسابقات اسکی روی شن را اجرا کرد.
وی گفت: بر این اساس برای نخستین بار در کشور اسکی روی شن با حضور قهرمانان کشوری در بلندترین تپههای شنی دنیا در شهرستان ریگان اجرا شد.
قربانی با بیان اینکه این ورزش که به صورت آزمایشی در این تپههای شنی اجرا شد، مورد استقبال ورزشکارانی از کشور قرار گرفت، افزود: به زودی مسابقات اسکی روی شن کشور در بلندترین تپههای شنی دنیا برگزار میشود.
وی با بیان اینکه در سفر رئیس فدراسیون اسکی به ریگان این تپههای شنی برای امر اسکی روی شن و برگزاری مسابقات کشوری تایید شدند، گفت : به زودی 12 اسکیباز روی شن کشور در این مسابقات شرکت میکنند.
به نام خدا
من و تو، مردمی هستیم که آینده تو مشت ماست
که از 70 نسل قبل هزار اسطوره پشت ماست
( درود بر ایران و مردم خوبش )
آبان به نام آب و فرشته آب است. اين فرشته به نام «برزيزد» نيز خوانده مى شود. در اوستا «اپم نپات» و در پهلوى «آبان» گفته مى شود. آب جمع باران است. در اوستا و پهلوى «آپ» و در سانسکريت «آپه» و در فرس هخامنشى «آپى» است. اين عنصر مانند عناصر اصلى (آتش، خاک، هوا) در آيين مقدس است و آلودن آن گناه است و براى هر يک از آنها فرشته مخصوصى تعيين شده است.
جشن و يسنه
واژه جشن از کلمه «يسنه» اوستايى آمده و اين کلمه نيز از ريشه اوستايى مشتق شده که به معناى ستايش کردن است. بنابراين معنى واژه جشن، ستايش و پرستش است.در جشن هاى ايران باستان هميشه شادى و تفريح، با ستايش اهورا مزدا و آفرين و نيايش همراه بود. به اين معنى که پيش از آغاز برنامه اصلى جشن، با حضور شرکت کنندگان سرودهايى از اوستا و دعاى آفرينامه خوانده مى شده، سپس برنامه اصلى جشن آغاز مى گرديده. جشن هاى ايران باستان به سه دسته تقسيم مى شوند: جشن هاى ساليانه يا گهنبارها، جشن هاى ماهيانه و جشن هاى متفرقه.
جشن ها يادگارهاى درخشان پدران بيدار دل ما هستند که متاسفانه در طول تاريخ بسيارى از آنها به علت جبر زمان و تعصبات بسيار، از بين رفته و هم اکنون از آنها نمونه هايى بسيار اندک در جامعه ايرانى به چشم مى خورند. ولى اين نمونه اندک، نشانه هايى بس بزرگ هستند از انديشه بلند و طبع ظريف ايرانى، طبعى که خداوند به اين قوم ارزانى داشته است.
هدف از برگزارى جشن ها در ايران باستان ستايش پروردگار، گردهمايى مردم، سرور و شادمانى، داد و دهش و بخشش به بينوايان و زيردستان بوده است.
آب مقدس
روز دهم آبان در تقويم زرتشتى به نام «آبان» است و اکنون در گاهشمارى جديد اين روز، ۶ روز به عقب آمده و ۴ آبان شده است. دليل اين تفاوت اين است که در گاهشمارى قديم، همه ماه هاى سال ۳۰ روز بودند و حالا که شش ماه نخست سال ۳۱ روزه است، اين روزها تغيير مى کنند.
هرودوت مى گويد: «ايرانيان در آب ادرار نمى کنند، آب دهان نمى اندازند و در آب روان دست نمى شويند.»
استرابون مى گويد: «ايرانيان در آب جارى خود را شست وشو نمى دهند، زمانى که ايرانيان به درياچه يا رود يا چشمه اى مى رسند، گودال هاى بزرگ کنده و قربانى در کنار آن مى کشند و سخت پرواى آن دارند که هرگز خون به آب نياميزد، چون اين کار سبب آلودگى آب خواهد شد.» و در جايى ديگر مى گويد: «در آن (آب) لاشه و مردار نمى اندازند و عموماً آنچه ناپاکى است در آن نمى ريزند.» کريستين سن نيز مى گويد: «ايرانيان احترام آب را بيش از هر چيز واجب مى شمرند.»
در جشن آبانگان، پارسيان به ويژه زنان در کنار رود، دريا و يا چشمه، فرشته آب را نيايش مى کنند. آبى را که اوصاف سه گانه اش (رنگ، بو و مزه) تغيير مى يافت، براى آشاميدن و شست وشو به کار نمى بردند.
بيرونى در آثار الباقيه در مورد جشن آبانگان چنين مى نويسد: «آبان روز، روز دهم آبان است و آن عيدى است که به واسطه توافق دو اسم، آبانگان مى گويند. در اين روز «زو» پسر تهماسب از سلسله پيشداديان به پادشاهى رسيد و مردم را به کندن رودها و تعمير آنها امر کرد و در اين روز به کشورهاى هفتگانه خبر رسيد که فريدون، بيوراسب (ضحاک) را اسير کرد و خود به پادشاهى رسيده و به مردم دستور داده است که خانه و زندگى خود را مالک شوند.»
همچنين درباره پيدايش جشن آبانگان روايت است که در پى جنگ هاى طولانى میان ايران و توران، افراسياب تورانى دستور داد تا کاريزها و رودها را ويران کنند. پس از پايان جنگ پسر تهماسب که «زوÂ نام داشت دستور داد تا کاريزها و رودها را لايروبى کنند و پس از لايروبى، آب در کاريزها روان گرديد. ايرانيان آمدن آب را جشن گرفتند. در روايت ديگرى آمده است که پس از هشت سال خشکسالى، در ماه آبان باران آغاز به باريدن کرد و از آن زمان جشن آبانگان پديد آمد.
زرتشتيان در اين روز همانند ساير جشن ها به آدريان ها مى روند و پس از آن به کنار جوى ها و نهرها مى روند و با خواندن اوستاى آبزور (بخشى از اوستا) که توسط موبد خوانده مى شود، اهورا مزدا را ستايش کرده و درخواست فراوانى آب و نگهدارى آن را مى نمايند و پس از آن به شادى مى پردازند.
در اوستا «آبان» فرشته اى است که به عنوان فرزند آب ها معرفى شده است. اين اوست که آب ها را پخش مى کند (يشت ،۸ بند ۳۴) او نيرومند و بلند قامت است و داراى اسب تندرو. او مانند هرمزد مهر، لقب اهوره (= سرور) دارد و مانند امشاسپندان درخشان است. در وداها نام او به صورت «اپام نپات» ظاهر مى شود که خداى آب ها است.
در فقره يک و دو، گرده ،۸ هفتمين يشت بزرگ مى گويد: «به سرچشمه آب درود مى فرستيم، به گذرهاى آب درود مى فرستيم، به کوه هايى که از بالاى آنها آب جارى است درود مى فرستيم، به درياچه ها و استخرها درود مى فرستيم.»
در يسنا ۶۵ فقره ،۱۰ اهورا مزدا به پيامبرش مى گويد: «نخست به آب روى آور و حاجت خويش را از آن بخواه.» احترام به آب امروز نيز در کشور کم آب ما مشهود است. در ميان مردم مايع روشنى است و اگر ناخواسته آبى به روى کسى پاشيده شود، مى گويند آب روشنايى است يا اين که پشت سر مسافر آب مى پاشند تا سفرش بى خطر انجام گيرد و زود بازگردد و اين اعتقاد که آب ناخواسته و يا نطلبيده، مراد است همه نشان از احترام و ارزشى است که مردم ايران نسبت به اين مايع حيات بخش قائل هستند. در اينجا، چون صحبت از آب و عظمت آن آمد، بهتر است اناهيتا ايزدبانوى آب ها نيز معرفى شود.
آناهيتا
ناهيد، اناهيد (اردويسور اناهيتا) ايزدبانوى با شخصيتى بسيار برجسته است که قدمت ستايش او به قبل از زرتشت مى رسد. «اردوى» به معناى رطوبت که در دو بخش «آن» که حرف نفى است و «هيت» به معناى آلوده و ناپاک، به مفهوم آب هاى پاک و نيرومند معرفى مى شود. اين ايزدبانو در کتيبه اردشير دوم هخامنشى و در بسيارى از سنت ها، به صورت خلاصه شده «آناهيتا» در مى آيد و در اواخر دوره هخامنشى در کتيبه هاى پادشاهان اردشير دوم و سوم در کنار هرمزد و مهر، ذکر مى شود. بنابراين پدر و مادر آب ها مى شود و از اپم پنات پيشى مى گيرد.
اناهيتا در آبان شيت اوستا، زنى است جوان، خوش اندام، بلند بالا، زيبا چهره با بازوانى سپيد و اندامى برازنده، کمربند تنگ به ميان بسته، به جواهر آراسته با طوقى زرين برگردن و گوشواره چهارگوش در گوش، کفش هايى درخشان به پا، با بالا پوشى زرين و پرچين. اين ايزدبانو با صفات نيرومندى، زيبايى و خردمندى به صورت الهه عشق و بارورى در مى آيد، زيرا چشمه حيات از وجود او مى جوشد و بدين گونه «مادر خدا» نيز مى شود و همتاى ايرانى آفروديت (الهه عشق و زيبايى در يونان) و ايشتر (الهه بابلى) به شمار مى آيد. اناهيتا گردونه اى دارد با ۴ اسب سفيد. اسب هاى گردونه او ايزد ابر، باران، برف و تگرگ هستند. او در بلندترين طبقه آسمان جاى گزيده است. او نطفه مردان را پاک مى کند و زهدان زنان را براى زايش آماده مى کند. او خداى محبوبى بود که بسيارى را به خود جلب کرد و امروز هم در هندوستان پيروانى دارد.
قسمت هايى از اردويسور نيايش يا آبزور
درود و ستايش و توانايى و زور و آفرين باد به اهورا مزداى فروغمند با شکوه و به امشاسپندان، به آب هاى خوب مزدا داده، به آب اردويسور اناهيتاى پاک، به همه آب هاى مزدا داده، به همه گياهان مزدا داده، به همه ستودگان مادى و مينوى و به فروهرهاى پاکان و راستان که پيروز و پرتوان هستند.
مى ستايم آب اردويسور اناهيتا را که در همه جا گسترده است و تندرستى بخش است و بدانديشان را دشمن است و اهورايى کيش است و در خور ستايش و نيايش در جهان مادى. آن پاکى که جان افزاست، پاکى که فزاينده گله و رمه است، پاکى که گيتى افزاست، پاکى که خواسته افزاست.
اردويسور اناهيتا که داراى هزارها درياچه و هزارها نهر است که هر يک از اين درياچه و نهرها به اندازه چهل روز راه هست براى کسى که با اسب راهوارى براند.
آب ما، از آن بدانديش نيست، از آن بدگو نيست، از آن بدکردار نيست، از آن بدبين نيست، از آن کسى که دوست را بيازارد نيست، از آن کسى که همراهان را بيازارد نيست، از آن کسى که کارکن را بيازارد نيست، از آن کسى که خويشان را بيازارد نيست.
اى آب ستوده، به من بزرگ ترين دارش ها (نعمت ها)، تن درست و اندام درست ارزانى دار. اى آب ستوده، به من خواسته فراوان ببخش، گله و رمه گوناگون و فرزندان دلير همان گونه که پيش از من به کسانى که از تو خواستند، بخشيدى.
با آرزوى اين که تمامى ما ايرانيان، گذشته خود را بشناسيم و تا جايى که توان داريم جشن هاى کهن خود را زنده کنيم و به احترام آب هاى تمام دنيا که پاک است و پاک کننده، به آن ارج نهيم و در حفاظت و پاک نگه داشتن آن بکوشيم.
منبع: امرداد
به نام خدا
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خبرنگار امرداد - آفتاب یزدانی : |
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چهارتاقی ساسانی «خیرآباد» یا «فرزوک» در استان کهگیلویه و بویراحمد در برابر آسیبهای حفر چاه نفت و نصب دکل است.
چهارتاقی ساسانی - دكلها نیز در عكس دیده میشوند
به گزارش ایسنا، در مرز دو استان خوزستان و کهگیلویه و بویراحمد رودی به نام خیرآباد جریان دارد. در سمت راست این رودخانه، یک چهارتاقی ساسانی به نام «خیرآباد» یا «فرزوک» است و در 100 متری آن نیز دو پل ساسانی و صفوی هستند. به گفتهی یكی از دوستداران میراث فرهنگی،اكنون در فاصلهی 300 متری چهارتاقی و 200 متری پلها، شرکت نفت فعالیت میکند و دست به كار نصب دکل، لرزهنگاری و حفر چاه شده است. این فعال یادمانهای فرهنگی گفت: «چهارتاقی خیرآباد از چهارتاقیهای بیهمتای کشور است که در آن، یکی از ارزشمندترین فرآیندهای معماری ساسانی، یعنی تبدیل مربع به کمک سه کنج یا سیلپوش به پلان دایره و ایجاد گنبد دیده میشود. همچنین این چهارتاقی از نظر پلان همچون چهارتاقی نیاسر است.» به گفتهی وی این چهارتاقی و آن دو پل تاریخی، در پی لرزهنگاریهای شرکت نفت، آسیب دیدهاند، بهویژه اینکه این سازههای معماری استواربخشی نشدهاند و بیم ویرانی و ترک برداشتن بخشهایی از آنها میرود. او گفت: «تا چند سال پیش، 90 درصد گنبد این بنا ، برجای بود، ولی آناندازه به آن رسیدگی نشد که به این حال و روز دچار شد.»
ارسال توسط سورنا
تاريخ : چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:مازی,ماضی,ماظی,درخت بلوط,بلوت,بلوط,گودال,چال,چاله,دهکده مازیچال,مازیچال,عباس آباد,شهر عباس آباد,جاده جنگلی,کرما,قله,قل,قله کرما,کاس,کول,کاس کول,کاس پشته,پشته,پشت,کاسی,اقوام کاسی,قوم کاسی,زرشک,آویشن,گل گاوزبان,گل گاو زبان,اسکی چمن,پیست,پیست اسکی چمن,اسکی چمن,دشت,دشت عباس آباد,نشتارود,توپو,توپوگرافی,,
ارسال توسط سورنا
به نام خدا
تاريخ : سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:کورش اللکبر,کوروش الاکبر,پدر ایران,ابوایران,ابو الایران,ایران نامه,اتباع,اتباعی,,
ارسال توسط سورنا
ارسال توسط سورنا
به نام خدا
ارسال توسط سورنا
به نام خدا
ارسال توسط سورنا
به نام خدا
ارسال توسط سورنا تاريخ : سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:خانقاه,دیدنی های یزد,بقعه,سیدرکن الدین,بقعه دوازده امام,خانه ملک التجار,ملک التجارخانه لاریها,فهادان,محله فهادان,مدرسه ضیائیه,,حمام خان,بازار خان,,
ارسال توسط سورنا تاريخ : دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:کوروش بزرگ,ذوالقرنین,سکا,سکاها,ملکه سکا,ملکه سکاها,7 آبان,7آبان,هفت آبان,هفتم آبان,,
ارسال توسط سورنا
به نام خدا
ارسال توسط سورنا
به نام خدا
تاريخ : چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:روز جهانی کوروش,روز جهانی کورش,روز جهانی کوروش بزرگ,روز جهانی کورش بزرگ,مشترک,اشتراک,,
ارسال توسط سورنا
به نام خدا
من با لباس مخصوص شروع به موج سواری کردم و ناگهان متوجه شدم زنان و مردمان زیادی حیرت زده در ساحل جمع شدند و حتی برخی از آنها به پلیس زنگ زدند.
یک زن 26 ساله موج سوار ایرلندی با لباس طراحی شده شنا برای زنان مسلمان در سواحل چابهار در استان سیستان و بلوچستان موج سواری کرد.
ارسال توسط سورنا ارسال توسط سورنا
به نام خدا
ارسال توسط سورنا
به نام خدا
حرکت شایسته تماشاگران کرهای پس از شکست
ای کاش تماشاگران ایرانی به عنوان مردمی که همواره به فرهنگ خود بالیده اند، چنین رفتارهایی را سرلوحه کارهای خود قرار دهند که البته حمایت مسئولان و فرهنگسازی هم می تواند به این تعامل دامن زند. تماشاگران تیم فوتبال کره جنوبی در پایان دیدار تیمشان مقابل ایران در ورزشگاه آزادی، زباله ها را پاکسازی کردند و از ورزشگاه رفتند.
به گزارش مهر، اولین بار که مردم ایران پی به پاکیزه بودن شرقی ها بردند به رقابتهای مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۴ در دوحه قطر بازمی گردد. ایران در بازی با ژاپن با نتیجه ۲ بر یک برنده شد و رسانه ها خبر دادند تماشاگران ژاپنی با چشمانی اشکبار، صندلی های ورزشگاه را تمیز کردند و از محل مسابقه خارج شدند. از آن پس تا به حال بارها شاهد بوده ایم که تماشاگران شرق آسیا به ویژه کره ایها و ژاپنیها هرگاه با تیم های ایرانی بازی داشتهاند، محل نشستن خود را تمیز کرده و ورزشگاه را ترک کرده اند. در بازی روز گذشته ایران و کره جنوبی که با برتری یک بر صفر ایران در چارچوب بازیهای مقدماتی جام جهانی خاتمه یافت، تماشاگران معدود کره ای بار دیگر فرهنگ غنی خود را به رخ کشیده و ورزشگاه را پاکسازی کردند. گویا ورزش برای آنها هدف نیست و وسیله ای است برای رسیدن به هدف. اما در ورزش ما هرگز شاهد چنین مواردی نبوده ایم و تصاویر بسیاری در دست است از شکستن صندلی و پرتاب نارنجک به وسط زمین. ای کاش تماشاگران ایرانی به عنوان مردمی که همواره به فرهنگ خود بالیده اند، چنین رفتارهایی را سرلوحه کارهای خود قرار دهند که البته حمایت مسئولان و فرهنگسازی هم می تواند به این تعامل دامن زند. در اکثر ورزشگاه های ایران حتی آبخوری هم وجود ندارد و این امر به نوعی اعتراض هواداران را در پی دارد و شاهد رفتارهای ناشایست هم هستیم. به هر ترتیب امیدواریم انتشار این عکس بتواند روحیه نظم و پاکیزگی را در وجود تماشاگران ایرانی تقویت کند تا ما هم بتوانیم به فرهنگ خود که نظافت را جزوی از ایمان می داند، ببالیم و بنازیم.
ارسال توسط سورنا
به نام خدا
ارسال توسط سورنا گشت و گذار در درازترين بازار جهان
تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:بازار,دکان,مغازه,بازار تبریز,بزرگترین بازار جهان,درازترین بازار جهان,راست,راسته,کفاش,کفش,کفاشان,سماور,سماورساز,سماورسازی,سماورسازان,عاشیق,سوده,,
ارسال توسط سورنا
به نام خدا
ارسال توسط سورنا
به نام خدا
't know how much it is true. But worth thinking!
میوه کیوی وارداتی چینی نخرید اگر به سلامتی خود اهمیت می دهید
Don't buy Kiwi Fruit from China!
When this is being foisted on to the public without their knowledge, it is tantamount to criminal activity.
You will have noticed some unusually large Kiwi fruit on the shelves and these look very attractive too!!!
No wonder we have so many sick people when they eat products like this, and there are many of both. هر كسی بايد آگاه باشد سپس تصميم شخصی بگيرد. اخيرا ديده شده كه ميوه كيوی با قيمت ارزان توسط دست فروشان عرضه ميشود. وقتی چنين چيزی به عموم بدون آگاه كردن آنان تحميل ميشود فرقی با جنايت ندارد. معمولا توجه شما با كيويهای بزرگ در قفسه ها جلب ميشود. اما بسياری از مردم پس از مصرف گرفتار بيماری شدند Don't buy Kiwi Fruit from China!
The Kiwi Fruit are soaked with chemicals whilst growing on trees so they will grow larger and weigh heavier. ميوه كيوی در حين رشد در يک ماده شيميايی خيسانده ميشود و باعث میشود کیوی بزرگتر و سنگین تر شود They are using some kind of chemical growth hormones that can have bad effects upon human nervous systems including metabolic disorders, birth defects, and retarded learning abilities of children. آنها از نوعی هورمونهای رشد شیمیایی استفاده میکنند که تاثیر بدی بر سیستمهای عصبی انسان ازجمله بیماریهای متابولیک، نقص عضوهای مادرزادی و مشکلات عقب افتادگی ذهنی و توانایی یادگیری درکودکان دارد
The Kiwi fruits, after soaking in the Chemical Hormone will grow larger and are more preferred by the merchants because they are more profitable! Most of the fruit are from the Sichuan area. کیویها پس از خیس خوردن در این هورمونهای شیمیایی بزرگتر میشوند و تجار نیز این میوه ها را بدلیل سود بیشتر ترجیح میدهند! بیشتر میوه های مناطق سیچوان همین گونه اند
Just avoid Kiwi fruit from China if you care for your family's safety! اگر به سلامتی خود و خانواده تان اهمیت میدهید از کیویهای چینی دوری کنید ارسال توسط سورنا
روستای زیبای «کریک»، ماسوله جنوب ایران در ادبیات معماری ایران روستای «کریک» را روستای ماسولهای مینامند، که از این تیپ معماری در چهار گوشه ایران زمین میتوان نمونههای بسیاری را مشاهده کرد. مردمان روستای «کریک» مردمانی لر زبان و از زاگرسنشینان جنوبی هستند.
ارسال توسط سورنا
بنام خدا
عكسها از مجتبی گهستانی است.
ارسال توسط سورنا
بنام خدا
ارسال توسط سورنا
بنام خدا
معرفت روباهی که از شرم دوستانش سکته کرد
نامش اصغر درخشان است، هفت سالی میشود که میشناسمش. نخستین بار در ارتفاعات بالادست تنگ زندان واقع در شمال منطقه حفاظت شده سبزکوه دیدمش … او یکی از محیطبانهای پاسگاه چهارتاق در جنب ناغان بود؛ محیطبانی که افتخار میکند به رسالتی که برعهده گرفته است …
چندی پیش دوباره او را دیدم، اینبار در کنار زاینده رود و در نزدیکیهای منطقه حفاظت شده شیدا … برایم داستانی را تعریف کرد که تکانم داد و اشک از چشمانم جاری ساخت … قرار است یک گروه فیلمساز، ماجرایی را که او دیده است، تبدیل به یک فیلم کند … اما تا آن زمان، فکر میکنم کمترین قدردانی از او و از روح بلند آن روباه شیدا، آن است که شما خوبان روزگار و مخاطبان عزیز دلنوشتههایم را هم از آن آگاه کنم. خواهشم این است که شما هم پس از خواندن این داستان، آن را با دوستانی که بیشتر دوستشان دارید، به اشتراک نهید تا ایرانیان بیشتری بدانند که یک حیوان، یک روباه هم ممکن است چنان در برابر همنوعانش شرمنده و خجالتزده و شرمسار شود که نتواند به زندگی برگردد و تمام کند … اصغر میگوید: روزی که مشغول گشت زنی در منطقه حفاظت شده شیدا بوده است، متوجه انباشت مقداری لاشه مرغ میشود که احتمالاً از طریق مرغداریهای محل و پنهانی در آن ناحیه تخلیه شده بودند. وی میگوید: در همان لحظه که میخواستم به سمت لاشهها حرکت کنم، دیدم یک روباه به سرعت به سمت آنها رفته و میکوشد تا لاشهها را استتار کند و سپس از منطقه دور میشود … اصغر هم بلافاصله خود را به محل استتار رسانده و جای مرغها را عوض میکند …
از او میپرسم: چرا این کار را کردی؟ میگوید: میخواستم ببینم آیا واقعاً آنقدر که میگویند: روباهها باهوش هستند، درست است یا خیر؟ خلاصه اصغر گوشهای کمین میکند تا روباه دوباره برگردد … منتها اینبار با کمال تعجب، درمییابد که روباه قصهی ما تنها نیست و با خود چند روباه دیگر را هم آورده است. آنها اما هر چه میگردند، لاشه مرغها را نمییابند … تا سرانجام، همهی روباهها خسته شده و به دور روباه اصلی، حلقه میزنند … اصغر میگوید: آنچه که داشتم میدیدم، برایم باورکردنی نبود و اگر با چشم خودم نمیدیدم، امکان نداشت که قبول کنم … زیرا روباهی که در مرکز حلقه ایستاده بود، نخست به تک تک روباهها نگاه کرد و آنگاه، ناگهان مانند یک لاشه بر زمین افتاد و بیحرکت ماند … اصغر خود را بلافاصله به محل رساند که سبب شد تا دیگر روباهها منطقه را ترک کنند … اما به این نتیجه رسید که حقیقتاً انگار روباه مرده است! او حتا به سرعت دامپزشک منطقه، آقای دکتر تراکنه را هم خبر کرد؛ اما او نیز نتوانست کاری بکند … زیرا واقعاً روباه مرده بود … حیرتانگیزتر آن که پس از معاینه و کالبدشکافی لاشه حیوان، معلوم شد که روباه قصه ما در اثر ایست قلبی، جانش را از دست داده است! آری … روباهها هم ممکن است چنان در پیشگاه رفقای خود، احساس شرمساری و خجالت کنند که توان از دست داده و سکته کنند.
روباه شیدا، بی شک روباه بامرامی بود که دلش نمیخواست به تنهایی آن همه غذا را بخورد و برای همین رفقایش را خبر کرد … و بیشک، من اگر جای اصغر بودم، آن آزار را روا نمیداشتم و میگذاشتم تا آنها از آن غذا بی هیچ ترسی نوش جان کنند … اما عملکرد اصغر سبب شد تا دریچهای دیگر به سوی جهان حیوانات گشوده شود و ما دریابیم که چه قوانین و سلوکی در بین آنها جاری است … روباهها، انگار جوانمردی و رفاقت و مرام و شرمندگی را خوب میفهمند؛ باید به آنها احترام نهاد و این جوانمردانه نیست تا عدهای سنگدل به نام شکارچی، این حیوانات محترم را نامحترمانه آزار رسانند و یا حتا هدف گلوله مرگبار خود قرار دهند. دوستان من:
ماجرای این روباه بامرام و شیدا را تا میتوانید انتشار دهید، شاید سبب شود که یک شکارچی برای همیشه تفنگش را به دیوار خانه اش آویزان کند. و بالاتر از آن انسان ها یاد بگیرند تنها خودشان را نبینند و به فکر هم نوعان دیگر خود هم باشند.
ارسال توسط سورنا ارسال توسط سورنا
بنام خدا
ارسال توسط سورنا
بنام خدا
یا می دانید : زمانی که کانالهای آب شهر بابل را سربازان کورش خشکانده و وارد شهر رویایی بابل شدند ،(بابل یکی از بزرگترین امپراطوریهای هم عصر ایران بوده که در تاریخ بخاطر زیابائیهایش به شهر رویا ها معروف بوده است ) در آن هنگام کورش به سربازانش فرمان داد : سر و صورت خود را در داخل رودخانه بشویید ، و موها را شانه بزنید ، مبا دا کودکان بابل بترسند ! هیچ سربازی به خانه ای وارد نشود و خون هیچ حیوانی ریخته نشود ، شهر را امان بدهید و با مردم کاری نداشته باشید !! این فرمان یک پادشاه پیروز بر یک کشور ثروتمند و مغلوب در 2500 سال پیش است -------------------------------- آیا می دانید در ایران ، پیش از ورود آریایی ها در زمان ایلامیها و اقوام دیگر...هیچ وقت بت پرستی رواج نداشته و اقوام مختلف سرزمین ایران همگی ، سمبل هایی از طبیعت و عناصر چهارگانه و مظاهر خدای یکتا را می پرستیدند -------------------------------- آیا میدانید : نخستین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به مدت چهل سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم را کورش بزرگ در ایران پایه گذاری کرد -------------------------------- آیا میدانید : کمبوجبه فرزند کورش بدلیل کشته شدن 12 ایرانی در مصر و اینکه فرعون مصر به جای عذرخواهی از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود ، با 250 هزار سرباز ایرانی در روز 42 از آغاز بهار 525 پیش از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و بدلیل آمدن قحطی در مصر مقدار بسیار زیادی غله وارد مصر کرد । اکنون در مصر یک نقاشی دیواری وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان میدهد। او به هیچ وجه دین ایران را به آنان تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود -------------------------- آیا میدانید : داریوش بزرگ با شور و مشورت تمام بزرگان ایالتهای ایران که در پاسارگاد جمع شده بودند به پادشاهی برگزیده شد و در بهار 520 پیش از میلاد تاج شاهنشاهی ایران رابر سر نهاد و برای همین مناسبت 2 نوع سکه طرح دار با نام داریک ( طلا ) و سیکو ( نقره) را در اختیار مردم قرار داد که بعدها رایج ترین پولهای جهان شد -------------------------- آیا میدانید : داریوش بزرگ طرح تعلیمات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بدانند که به همین مناسبت خط آرامی یا فنیقی را جایگزین خط میخی کرد که بعدها خط پهلوی نام گرفت ।------------------------------ آیا میدانید : داریوش در پایئز و زمستان 518 - 519 پیش از میلاد نقشه ساخت پرسپولیس را طراحی کرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر نقشه آن را با کمک چندین تن از معماران مصری بروی کاغذ آورد -------------------------------- آیا میدانید : داریوش در سال دهم پادشاهی خود شاهراه بزرگ کورش را به اتمام رساند و جاده سراسری آسیا را احداث کرد که از خراسان به مغرب چین میرفت که بعدها جاده ابریشم نام گرفت -------------------------------- آیا میدانید : نخستین بار پرسپولیس به دستور داریوش بزرگ به صورت ماکت ساخته شد تا از بزرگترین کاخ آسیا شبیه سازی شده باشد که فقط ماکت کاخ پرسپولیس 3 سال طول کشید و کل ساخت کاخ 80 سال به طول انجامید -------------------------------- آیا میدانید : داریوش برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا بوده 25 هزار کارگر به صورت 10ساعت در تابستان و 8 ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر استادکار هر 5 روز یکبار یک سکه طلا ( داریک ) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه 250 گرم گوشت همراه با روغن - کره - عسل و پنیر میداده است و هر 10 روز یکبار استراحت داشتند -------------------------------- آیا میدانید : داریوش در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون سکه طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ جهان محسوب میشده । این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق نیز همراه بوده است --------------------------------- آیا میدانید : تقویم کنونی ( ماه 30 روز ) به دستور داریوش پایه گذاری شد و او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی "دنی تون" بسیج کرده بود । بر طبق تقویم تازه (جدید) داریوش روز نخست و پانزدهم ماه تعطیل بوده و در طول سال دارای 5 عید مذهبی و 31 روز تعطیلی رسمی که یکی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است ---------------------------------- آیا میدانید : داریوش پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گزاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین پارس دفاع کنند । ---------------------------------- آیا میدانید : داریوش برای نخستین بار در ایران وزارت راه - وزارت آب - سازمان املاک -سازمان اطلاعات - سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنیان نهاد --------------------------------- آیا میدانید : نخستین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد( راه شاهی که هنوز بقایای آن موجود است। از شوش تا پاسارگاد --------------------------------- آیا میدانید : داریوش برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزئی از امپراطوری ایران بوده سدی بزرگ بروی رود سند بنا نهاد -------------------------------- آیا میدانید : فیثاغورث که بدلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و به ایران پناه آورده بود توسط داریوش بزرگ دارای یک زندگی خوب همراه با مستمری دائم شد -------------------------------- آیا میدانید : در طول پادشاهی داریوش بزرگ 242 حکمران بر علیه او شورش کرده بودند و او پادشاهی بوده که با 242 مورد شورش مقابله کرد و همه را بر جای خود نشاند و عدالت را در سرتاسر ایران بسط داد । او در سال آخر پادشاهی به اندازه 10 میلیون لیره انگلستان ذخیره مالی در خزانه دولتی بر جای گذاشت --------------------------------- داریوش در سال 521 پیش از میلاد فرمان داد : من عدالت را دوست دارم ، از گناه متنفرم و از ستم طبقات بالا به طبقات پایین اجتماع خشنود نیستم
ارسال توسط سورنا ارسال توسط سورنا ارسال توسط سورنا ارسال توسط سورنا ارسال توسط سورنا ارسال توسط سورنا
بنام خدا
عارف درویش : هر روز بدتر از دیروز هر سال بدتر از پارسال
تاريخ : دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:سمسکنده,عارف,درویش,عارف درویش,زباله,زباله دانی,جنگل سمسکنده,دست اندر کار,محیط زیست,,
ارسال توسط سورنا
بنام خدا
تاريخ : دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:مهرگان,مهریشت,مهر یشت,مسعود سعد ابن معانی,زین الاخبار,مروج الذهب,رستم شهرياری,,
ارسال توسط سورنا
بنام خدا
راز بودای آهنی تبت برملا شد! بررسی مجسمه بودایی که توسط نازیها در تبت کشف شد نشان که این شی از جنس شهاب سنگی آسمانی بوده است.
به گزارش ميراث آريا (Chtn) و به نقل از يو پی آی، اين مجسمه 22 پوندی که«مرد آهنی» نام دارد در سال 1938 توسط دانشمندان آلمانی و با کمک حزب نازی کشف شد. ارسال توسط سورنا
بنام خدا
نخستین نمایشگاه لوازم، تجهیزات و خدمات طبیعت گردی افتتاح شد! نخستین نمایشگاه لوازم، تجهیزات و خدمات طبیعت گردی عصر 6 مهرماه همزمان با روز جهانی جهانگردی و آغاز هفته گردشگری در پارک پردیسان افتتاح شد.
مديرکل طبيعتگردی کشور در حاشيه مراسم افتتاحيه نخستين نمايشگاه لوازم، تجهيزات و خدمات طبيعت گردی به ميراثآريا(chtn) گفت: در اين نمايشگاه 23 غرفه در زميني به وسعت 700 متر مربع برپا شده است.
ارسال توسط سورنا
بنام خدا
ارسال توسط سورنا ارسال توسط سورنا 10 مهـــر روز جشن مهرگـــان مبارک ارسال توسط سورنا
بنام خدا
بهروز مسروری ـ بازیگر سینما، تلویزیون و رادیو ـ عصر روز جمعه (هفتم مهر ماه) درگذشت.
او در سن ۶۲ سالگی دار فانی را وداع گفت و بازی در سریال «پشت کوههای بلند» به کارگردانی امرالله احمدجو آخرین حضورش در تلویزیون بوده است. بهروز مسروری همچنین در سریال «روزی روزگاری» از ساختههای احمدجو بازی کرده است. به گفتهی خانواده مسروری مراسم تشییع پیکر این بازیگر یکشنبه ـ نهم مهر ماه ـ برگزار میشود و وی در قطعه هنرمندان به خاک سپرده خواهد شد. همسر مرحوم مسروری روز گذشته در تشریح آخرین وضعیت وی به ایسنا گفت: حال او اصلا خوب نیست. در چند مقطع زمانی در بیمارستانهای مختلفی بستری شد تا اینکه از یک ماه پیش که دکترها او را جواب کردند و در خانه به سر میبرد. اما دیروز به طور ناگهانی حالش بد شد و او را به بیمارستان پیامبران منتقل کردیم. به گزارش ایسنا، بهروز مسروری اخیرا با سریال «پشت کوههای بلند» در نقش «کدخدای کولیآباد» روی آنتن بود. او همچنین در سریال «روزی روزگاری» نقش «صفربیک» را بازی کرده است. سریال «تفنگ سرپر» و فیلمهای «پرده آخر» و «روزهای زندگی» از دیگر آثار این هنرمند هستند. ارسال توسط سورنا ارسال توسط سورنا
بنام خدا
خاطره ای زیبا از دکتر شفیعی کدکنی
من حدودا 21 یا 22 سالم بود، مشهد زندگی می کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند با دست های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست هایی که هر وقت اون ها رو می دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم، کاری که هیچ وقت اجازه آن را به خود ندادم با پدرم بکنم اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام مثل "ماش پلو" که شب عید به شب عید می خوردیم بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم.
استادمان حالا قدری هم با بغض کلماتش را جمله می کند: نمی دونم بچه ها شما هم به این پی بردید که هر پدر و مادری بوی خاص خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل های قرمز ریز روی آن ها نقش بسته بود حس می کردم، چادر را جلوی دهان و بینیام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم...
اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها؛ هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم.
نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیارم.
از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق، هق مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم...استاد حالا خودش هم گریه می کند...
پدرم بود، مادر هم آرامش می کرد، می گفت آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیذاره ما پیش بچه ها کوچیک بشیم، فوقش به بچه ها عیدی نمی دیم، قرآن خدا که غلط نمی شه اما بابام گفت: خانم نوه هامون تو تهران بزرگ شدند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما ...
حالا دیگه ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های بابام رو از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود، کل پولی که از مدرسه گرفته بودم، گذاشتم روی گیوه های پدرم و خم شدم و گیوه های پر از خاک و خلی که هر روز در زمین زراعی، همراه بابا بود بوسیدم.
آن سال همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی "عمو" و "دایی" نثارم می کردند.
بابا به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد، 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی داد به مامان.
اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم، که رفتم سر کلاس.
بعد از کلاس آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم اتاقش، رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ زوار درفته گوشه اتاقش درآورد و داد به من.
گفتم: این چیه؟
"باز کن می فهمی"
باز کردم، 900 تومان پول نقد بود!
این برای چیه؟
"از مرکز اومده؛ در این چند ماه که اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند."
راستش نمی دونستم که این چه معنی می تونه داشته باشه، فقط در اون موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم این باید 1000 تومان باشه نه 900 تومان!
مدیر گفت از کجا می دونی؟ کسی بهت گفته؟ گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.
راستش مدیر نمی دونست بخنده یا از این پررویی من عصبانی بشه اما در هر صورت گفت از مرکز استعلام میگیرد و خبرش را به من می دهد.
روز بعد تا رفتم اتاق معلمان تا آماده بشم برای کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتنت استعلام کردم، درست گفتی، هزار تومان بوده نه نهصد تومان، اون کسی که بسته رو آورده صد تومانش را کِش رفته بود که خودم رفتم ازش گرفتم اما برای دادنش یه شرط دارم...
"چه شرطی؟"
بگو ببینم از کجا می دونستی؟ نگو حدس زدم که خنده دار است.
استاد کمی به برق چشمان بچه ها که مشتاقانه می خواستند پاسخ این پرسش آقای مدیر را بشنوند، نگاه کرد و دسته طلایی عینکش را گرفت و آن را پشت گوشش جا داد و گفت: "به آقای مدیر گفتم هیچ شنیدی که خدا 10 برابر عمل نیکوکاران به آن ها پاداش می دهد؟
ارسال توسط سورنا ارسال توسط سورنا
بنام خدا
با روستای زید در ایلام آشنا شوید انبارهای تاریخی گندم در دل صخره های بزرگ بدون شک آثار پنهان گردشگری و تاریخی زیادی در استان ایلام وجود دارد که تاکنون اطلاعات این آثار پنهان در جایی عنوان نشده و تاکنون به طور کامل پنهان بوده اند. به همین منظور به روستای "زید" از توابع شهرستان دره شهر رفته ایم تا یکی از شگفتی ها یعنی انبارهای تاریخی گندم در دل صخره های بزرگ را در این روستا گزارش کنیم. روستای زید در میان راه ایلام به دره شهر در 25 کیلومتری شهر دره شهر قرار دارد و یکی از روستاهای زیبای استان ایلام است. این روستا به دلیل وجود "امامزاده تاریخی زید بن علی" به این نام لقب گرفته است و این امامزاده از نوادگان امام موسی کاظم(ع) است و از گذشته تاکنون جایگاه بالایی نزد مردم داشته است. دره های بسیار بزرگ و شگرفی که تاکنون در استان ایلام شناسایی نشده اند در این روستا قرار دارد که البته تعداد آنها بیش از پنج تا شش دره بزرگ است.
برای مشاهده آلبوم روستای زید کلیک کنید دره های بزرگ پشت روستای زید قرار دارند و فاصله چندان زیادی با روستا ندارند ولی بسیار بزرگ و خطرناک هستند و برای دیدن این دره ها باید حتما لوازم کوهنوردی به همراه داشت. روستای زید با 100 خانوار و 800 نفر جمعیت از روستاهایی است که طرح هادی در آن به طور ناقص اجرا شده و اجرای جدول کشی و آسفالت خیابان از اصلی ترین نیازهای روستاست. اما دره های بزرگ و زیبای روستا ما را به سمت خود می کشاند و می توان از نزدیک شاهد زیبایی های دره ها باشیم. از طرفی آثار پنهانی و تاریخی در دره ها دیده می شود که تا پیش از این کسی راجع به این انبارهای تاریخی گندم چیزی در استان ایلام عنوان نکرده است. البته در انتهای روستا، خانه قدیمی وجود دارد که نشان می دهد این خانه با آن انبارها ارتباط دارند ولی طبق گفته اهالی روستا این انبارهای گندم متعلق به 700 تا 800 سال پیش است و تاکنون کسی بر روی این انبارها مطالعه نکرده است.
همانطور که در تصویر مشخص است این انبارها به گونه ای بسیار زیبا و عجیب بر روی صخره ها بزرگ با گل و سنگ و چوب درست شده اند و مردم آن زمان از انبارها برای ذخیره گندم استفاده کرده اند و طوری طراحی شده اند که گندمها در این محل تا سه سال ماندگاری دارند و خراب نمی شوند. وجود این انبارهای گندم در دل صخره ها از یک طرف برای ماندگاری و ذخیره گندم و از طرفی برای جلوگیری از تهاجم راهزنان طراحی شده است که با توجه به وجود دو صخره روبروی هم نشان می دهد که در این مکان امنیت نیز مد نظر قرار گرفته است. نزدیک صخره ها که بشویم شگفتی ساخت این انبارها بیشتر به چشم می خورد که تعداد آنها نیز بیش از 30 انبار است.
برای مشاهده آلبوم روستای زید کلیک کنید
در این صخره نیز انبارهای تاریخی گندم به همان شکل که بر روی صخره اولی ساخته شده بود، بنا شده اند و در واقع در این مکان انبارهای تاریخی زیادی وجود دارد. هر چند در این زمینه مطالعاتی انجام نشده و نمی توان قدمت این انبارهای گندم را به طور دقیق تخمین زد ولی وجود این انبارها در دل صخره ها و نحوه ساخت آنها خالی از لطف برای بازدید گردشگران نیست هر چند در روستا مکانهای دیدنی گردشگری زیادی وجود دارد. اما در کنار این همه انبار تاریخی گندم، یک انبار به طور ویژه و تنها در دل صخره ها ساخته شده است و با دیگر انبارها تفاوت دارد.
برای مشاهده آلبوم روستای زید کلیک کنید این انبار تاریخی مخصوص ذخیره نمک بوده است که به طور جداگانه در آن سوی انبارهای گندم ساخته شده است. شاید واقعا نکات جالب دیگری هم در این انبارها وجود داشته باشد که از چشم ما پنهان باشد ولی باید با مطالعه و پژوهش و بررسی دقیق، این انبارها را مورد واکاوی قرار داد. اما در کنار انبارهای تاریخی گندم و نمک، دو آسیاب تاریخی در بین دره یعنی وسط دو صخره قرار دارد که نشان می دهد روزگاری این منطقه محل اصلی گندم و آسیاب گندم که در زندگی گذشته حرف اول تغذیه مردم را می زده، داشته است.
تصویر فوق یکی از همان آسیابهای تاریخی است که در کنار صخره قرار داد و نشان می دهد روزگاری گندم های موجود در انبارها به وسیله این آسیابها برای مصرف مردم آسیاب می شده است. به طور کلی با توجه به وجود خانه های قدیمی، انبارهای گندم و نمک و آسیاب ها می توان گفت این دره به لحاظ طبیعی و تاریخی می تواند در کشور معرفی شود و مورد استناد برای بسیاری از مطالعات تاریخی قرار گیرد چه بسا اطلاعات ارزشمندی را به محققان در این زمینه بدهد. ارسال توسط سورنا بنام خدا
ارسال توسط سورنا
بنام خدا
ارسال توسط سورنا
بنام خدا
تاريخ : دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:پارک ملی بمو,پارک بمو,پالایش,پالایشگاه,بمو,پلنگ ایرانی,زرقان,انتقال نفت,نفت,نفتی,,
ارسال توسط سورنا
بنام خدا
نوشتهی زیر، از استاد ابراهیم پورداود است که در اسفند سال ۱۳۲۶ دربارهی واژهی «پرچم» و نادرستی کاربری این واژه به چاپ رساندهاند، که با اندکی ویرایش بخشی از آن برگزیده شده که به کاربران ارجمند پیشکش میشود: در این چند ساله گذشته، واژههای نادرستی بر سر زبانها افتاده که «پرچم» یکی از آنهاست. این واژه در سدههای پنجم و ششم هجری مهی وارد ایران شده و در هیچیک از نوشتههای نثر و نظم فارسی پیش از آن روزگاران دیده نشده است.
در شاهنامهی فردوسی به «پرچم» بر نمیخوریم و نه در داستان «ویس و رامین» فخر گرگانی و نه در «گرشاسبنامه» اسدی توسی و نه در «تاریخ بلعمی». در سرودههای پراکندهی رودکی و دقیقی نیز به آن برنخوردیم. در سرودههای گویندگانی چون عنصری، عسجدی و منوچهری دیده نشده است و نه در هیچیک از آثار همزمانهای آنان. در بسیاری از نسخههای دیوان فرخی سیستانی که از سرایندگان دربار محمود غزنوی و همروزگار فردوسی، عنصری، عسجدی و منوچهری است و گویا در سال ۴۲۹ هجری مهی درگذشته، این شعر یاد شده است که: راست گفتی که به باد پرچم بود / گر بود ب۰اد راستام به زر اما معنی این شعر چیست؟ چون این واژه در هیچیک از آثار سدهی چهارم دیده نشده و در دیوانِ کمابیش بزرگ فرخی جز همین یکبار این واژه نوشته نشده و آنهم بدین گونه. میتوان گفت در اصل چیز دیگر بوده و پس از آن به دست نویسندگان پرچم شده است و شعر از معنی بیبهره شده است. اگر پرچم در سدهی چهارم در فارسی راه یافته بود، بیگمان در شاهنامه فردوسی بهکار میرفت، زیرا در این نامه سترگ، گذشته از واژهی فارسی «درفش» و همچنین عَلَم، رایت و لَوا(این سه واژه از واژههای بیگانه هستند) بهکار رفته است و جای پرچم هم در همینجا بود. بیگمان واژهی «پرچم» کمابیش از نوواردشدگان زبان فارسی است و بیگمان با مفهومِ درفش، علم، رایت، لوا و بیرق وارد نشده و در هر جا از نظم و نثر که بهکار رفته به معنی ریشه، منگُله، گیسو، طُره و کاکًل است. این ریشه یا طره از موی گاوی ساخته میشده که آن را در فارسی «غَژغاو» نامیدهاند. در این گفتار همین کلمه را بهجای گاو تبتی یاک(Yak) به کار میبریم. در همه جا پرچم ریشهای است از موی «غَژغاو» که به سر نیزه و عَلَم و گردن اسب و گردن دلیران آویزند. اینک، چگونه چنین چیزی درفش شده، باید از واژهسازان پرسید. فرهنگ جهانگیری که در سال ۱۰۱۷ هجری نوشته شده گوید: «پرچم، دو معنی دارد، اول دم نوعی از گاوان کوهی که در کوههایی که مابین مُلکِ خطا و هندوستان واقع است به هم رسد و آن را بر سر چوب، عَلَم و گردن اسب ببندند و دوم کاکل را نیز خوانند…». در فرهنگ سروری (روزگار شاه عباس صفوی نوشته شده است)، فرهنگ رشیدی(در هند و در سال ۱۰۶۴نوشته شده است)، برهان قاطع(که در سال۱۰۶۲ در هندوستان نوشته شده است) و فرهنگ انجمن آرای ناصری نیز همین معنی آمده است. همچنین از شعرهای سرایندگان سدههای پنجم و ششم و پایینتر روشن است که پرچم؛ ریشه و طره است و نه چیز دیگر: سری مباد که بر خط بندگی تو نیست / و گر بود به سر نیزه باد چون پرچم (سعدی در ستایش سلجوق شاه) ما از آن محتشمانیم که ساغر گیرند / نه از آن مفلسکان که بز لاغر گیرند به یکی دست می خالص ایمان نوشند / به یکی دست دگر پرچم کافر گیرند(مولوی) زلف خاتون ظفر شیفتهی پرچم توست / دیدهی فتح ابد عاشق جولان تو باد(حافظ) اینک ببینیم«غَژغاو» چه جانوری است: در فارسی به این جانور که بومی ایران نیست، نام برازندهی دادهاند: «غَژغاو» همان «کژگاو» است؛ یعنی «ابریشم گاو»، چه، «کژ» و معرب آن«قز»(جمع قزوز) ابریشم است. در پهلوی «کج به همین معنی است. در گیلان «کج»، ابریشم خام است. از اینکه «ک» به «گ» دگرگون شده، در فارسی نمونههای بسیاری دیده میشود. در جانورشناسی این گاو تبتی یا گاومیش وحشی به همان نام تبتی خود یاک(Yak) خوانده میشود و در همهی زبانهای اروپایی چنین نامیده شده است. سرزمینهای بلند که کموبیش چهار تا شش هزارمتر بلند است، کاشانهی این جانور کوهی است. در این کوهساران گلهی آنها، ده تا بیست در گردشاند و هرجا که آب و گیاهی یافتند، پس از سیرشدن در جای کمابیش خنکی آرمیده و ساعتها نشخوار میکنند. از سرما بیشتر بردباری میکنند و از گرما فرسوده میشوند. بیش از ۲۵ سال زیست نکند. سراسر تنش را موهای بسیار بلند پوشانیده است و از پشت و شکم و دم تا بر روی زمین کشیده میشود و همین موهای گرانبهاست که این جانور را به گزند شکارچیان دچار سازد. مردمان تبت این جانور رابه سختی رام کردهاند و از آن در بارکشی و سواری بهکار بردهاند. این جانور به آسانی۱۰۰تا۱۵۰کیلوگرم بار را میکشد. بههر روی در جستجوی پرچم به هر سوی که روی آوریم و در هر جا که آنرا بیابیم، جز دم گاو تبتی چیزی به دستمان نمیآید. «درفش» چندین هزار سالهی ایران که در اوستا هم یاد شده، چه شد؟ یارینامه: پورداود، ابراهیم. هرمزدنامه، تهران، انتشارات اساتیر، چاپ یکم 1380، رویههای287تا 303 ارسال توسط سورنا آخرین مطالب
|