بنام خدا
لشکر ایران آماده جنگ شده و سواران پا بر رکاب اسب ، کوروش پادشاه ایران از نزدیکان خداحافظی کرده و قصد راهبری سپاه ایران را داشت . یکی از نزدیکان خبر آورد همسر سربازی چهار فرزند بدنیا آورده ، فرمانروای ایران خندید و گفت این خبر خوش پیش از حرکت سپاه ایران بسیار روحیه بخش و خوش یمن است . دستور داد پدر کودکان رزم جامه از تن بدر آورده به خانه اش برود پدر اشک ریزان خواهان همراهی فرمانروای ایران بود . فرمانروا با خنده به او گفت نگهداری و پرورش آن چهار کودک از جنگ هم سخت تر است . می گویند وقتی سپاه پیروز ایران از جنگ باز گشت کوروش تنها سوغاتی را که با خود به همراه آورده بود چهار لباس زیبا برای فرزندان آن سرباز بود . این داستان نشان می دهد کوروش پادشاه ایران ، دلی سرشار از مهر در سینه داشت.
ارد بزرگ فیلسوف کشورمان می گوید : فرمانروای مردمدار ، مهر خویش را از کسی دریغ نمی کند .
می گویند سالها پس از آن چهار کودک سربازان رشیدی شدند ، آنها نخستین سربازان سپاه ایران بودند که از دیوارهای آتن گذشته و وارد پایتخت یونان شدند . نکته جالب آن است که یکی از آن چهار کودک دختر بود و نامش پارمیس که از نام دختر ارشد کورش بزرگ اقتباس شده بود .
• روز اسناد ملی
• 1337 خورشیدی، گشایش رصدخانه شیراز
• 1370 خورشیدی، درگذشت مهرداد اوستا شاعر و ادیب معاصر
• 1380 خورشیدی، ثبت جان پناه سنگی توچال در فهرست آثار ملی ایران
• روز جهانی صلیب سرخ و هلال احمر
• روز ورهرام و اردیبهشت ماه
• آیین پنجاه به در، پنجاهمین روز سال در میان مردم قزوین
• 1029 خورشیدی، پایان ساخت بنای تاج محل پس از 18 سال به دست استاد عیسی و دیگر معماران ایرانی
• 1358 خورشیدی، ثبت جهانی سه اثر ملی تخت جمشید، زیگورات چغازنبیل و میدان نقش جهان اصفهان در فهرست آثار فرهنگی میراث جهانی یونسکو
• 194 میلادی، آغاز جنگ سه ساله ایران و روم بر سر توسعه نفوذ سیاسی ایران در مناطق بین النهرین در زمان بلاش چهارم شاه اشکانی
• 894 میلادی، تصرف جزیره ایرانی هرمز از سوی ناوگان پرتغال
• کشته شدن "بزرگمهر" وزیر نامور و باتدبیر خسرو انوشیروان در سال 590 میلادی به دستور خسرو پرویز
خبرنگار امرداد- آفتاب يزدانی : |
«عباس نوروزی»، معاون ميراثفرهنگی اداره کل ميراثفرهنگی، صنايعدستی و گردشگری استان هرمزگان از پيدا شدن ابزار جراحی مغز انسان در كاوشهای باستانی در تپه مارون خبر داد. تپه مارون از تپههای باستانی شهرستان رودان در استان هرمزگان است.
به گزارش chtn و بنابر گفتههای عباس نوروزی، اين ابزار در لايهبرداریهايی كه در گسترهی تپه مارون انجام شده، يافت شده كه بررسیها روي آن نشان میدهد كه اين ابزار، مربوط به هزارهي سوم پيش از ميلاد است.
او گفت: «در گذشته نيز نمونههايی از اين آثار در شهر سوختهی سيستان پيدا شده بود.» عباس نوروزی با اشاره به اينکه پيدا شدن چنين آثاری دستاوردهای درخوری در بخش باستانشناسی به شمار میآيد و نانوشتههای بسياری را میتواند، ثابت كند، گفت: «اين يافتهها نشان ميیدهد كه اقوام باستانی اين گسترهها از هوش بیهمتايی در حل مشکلات و مسايل پزشکی برخوردار بودهاند.» به گفتهی وی در بخشهای بالایی تپه، نيز آثاری از روزگار اشکانی پيدا شده که نشاندهنده آن است که بشر در دورههای گوناگون تاريخی در اينجا زندگی میكرده است. |
“همواره در کنار مادر باش ، زیرا بهشت زیر پای مادران است .”
حضرت فاطمه (س)
|
||
افشین نامدار : | ||
در یکی از روستاها مرد ثروتمندی زندگی می کرد. او با اینکه مال و دارایی زیادی داشت، خیلی خسیس بود.
در آن روستا امامزاده ای هم بود که بنای آرامگاهش سالهای سال پیش از آن ساخته شده بود و کم کم داشت خراب می شد. سقف بنای امامزاده ترک برداشته بود و دیوارهایش نم کشیده بود. مردم به امامزاده ی روستایشان علاقه و عقیده ی زیادی داشتند.
یکی از ریش سفیدهای روستا، به فکر تعمیر آرامگاه امامزاده افتاد. فکرش را با روستاییان در میان گذاشت و قرار شد هر کس در حد توانش کمک کند تا ساختمان امامزاده را دوباره بازسازی کنند. آنکه داشت پول داد، آنکه نداشت، گندم و نخود و لوبیا و چیزهای دیگر داد، آن کسی هم که واقعا چیزی نداشت و دستش به دهانش نمی رسید، قول داد که بعضی از روزها به امامزاده برود و برای بازسازی آن کارگری کند. همه، بزرگ و کوچک دست به کار شدند.
تنها کسی که نه پول داد، نه جنس داد و نه حاضر شد کار کند، همان مرد ثروتمند خسیس بود. یک روز ریش سفید ده سراغ مرد ثروتمند رفت و گفت:«همه برای بازسازی امامزاده کمک کرده اند. تو که وضع مالیت از همه بهتر است، بهتر است چیزی نذر کنی و برای کمک بدهی.»
مرد ثروتمند کمی فکر کرد و گفت:«من هم چیزی خواهم داد، گندمی، نخودی چیزی خواهم داد تا به شهر ببرید و بفروشید و خرج امامزاده کنید.»
مرد ریش سفید تشکر کرد و رفت دنبال کارش. چند روز گذشت. کار بازسازی امامزاده با کمک اهالی روستا پیش می رفت، اما از کمک مرد ثروتمند خبری نبود.
تا اینکه یک روز مرد ثروتمند تصمیم گرفت به شهر برود. او از شیر گاو و گوسفندهایش روغن زیادی تهیه کرده و توی ظرف بزرگی ریخته و بار الاغش کرده بود تا به شهر ببرد و بفروشد. سر راه، گذرش به کنار امامزاده افتاد. از قضای روزگار، پای الاغش لغزید و به زمین خورد. ظرف روغن هم از روی الاغ افتاد و به زمین ریخت. مرد ثروتمند هر چه بد وبیراه داشت، نثار الاغ بیچاره کرد. فوری روی زمین نشست و مشغول جمع آوری روغن ریخته ی پر از خاک شد. تا آنجایی که می توانست روغن خاک آلوده را با دست جمع کرد و توی ظرف روغن ریخت. حالا دیگر مرد ثروتمند نمی توانست به شهر برود. باید به خانه برمی گشت تا روغن خاک آلوده را دوباره گرم و آنرا صاف کند و به شهر برود و بفروشد. با این حساب، هم مقداری از روغنش را از دست داده بود، هم کلی کار برایش جور شده بود.
ریش سفید روستا که از دور شاهد گرفتاری مرد ثروتمند بود، با صدای بلند به او سلام داد. ریش سفید با دیگران مشغول باز سازی امامزاده بود و از آن دور نمی توانست بفهمد که واقعا چه بلایی به سر مرد خسیس ثروتمند آمده، فقط می دانست که الاغش رم کرده و بارش را به زمین انداخته است.
ریش سفید پس از سلام گفت:«اوغور به خیر. مثل اینکه داری به شهر می روی؟»
مرد ثروتمند گفت:«بله، داشتم می رفتم. اما حالا باید برگردم.»
ریش سفید بی خبر از ماجرا گفت:«از شهر که برگشتی، کمکی هم به ساختمان امامزاده بکن.»
ناگهان فکری شیطانی به مغز مرد ثروتمند خسیس راه پیدا کرد و با صدای بلند به ریش سفید گفت:« بیا پایین! بیا همین الآن کمک مرا بگیر و ببر.»
کسانی که مشغول کار ساختمان امامزاده بودند، خوشحال شدند که مرد خسیس هم حاضر شده است کمک کند. ریش سفید با شتاب خودش را به مرد ثروتمند رساند و گفت:« دستت درد نکند، حالا چه چیزی برای کمک می خواهی بدهی؟» مرد ثروتمند با اینکه می دانست روغن ریخته را نمی شود جمع کرد، گفت:«این روغنی را که روی خاک ریخته جمع کن و صاف کن و ببر بفروش و با پولش هم امامزاده را بساز». مرد ریش سفید خیلی ناراحت شد وگفت:«خودت جمع کنی بهتر است. روغن ریخته را نذر امامزاده می کنی؟»
از آن پس درباره ی کسی که مال بی ارزش و به درد نخوری را هدیه کند، گفته می شود که: روغن ریخته را نذر امامزاده کرده است.
|
در شرایط سیاسی حاکم بر جهان نوین، قطب بندی و دسته بندی های منطقه ای در مناطق مختلف جهان از جایگاه ویژه ای بر خوردار شده است.
محسن محمودي(آزاد قلم) : |
اي آب نيلگون و گهربار كشورم
اي آخرين پناهم و ماوا و سنگرم امواج تو تلاطم عشق است در دلم اي عشق پر تلاطم و موج شناورم ما خون خويش در دل جام تو كردهايم تا شهد عشق جمله بريزي به ساغرم صد جان فداي شوكت نام تو گشته است |
پرویز صادقی زاده : |
در روز ملی خلیج پارس، شعری سرودم که هدیه میکنم به همه آرایاییهای میهندوست. باشد تا بیگانگان یاوهگو بدانند ایرانی آماده رویارویی با هر گونه نقشه شوم آنهاست. امروز هشدار میدهیم و فردا نبردی جانانه با اهریمنان و دشمنان ایران خواهیم داشت. سپاس بیکران مرا بپذیرید. برای دو هفته نامه امرداد، بهروزی و پایداری را از پروردگار مهربان خواستاریم. یزدان پاک نگهدارتان. |
عمران حیدری آریا : |
ای سپهر پارسی روی زمین مانده شاخابی میان مهر و کین چون سپهری بر زمین گستردهای چشم گیتی را به خویشت بردهای آبگیر پهنه دشمن ستیز
|
بنام خدا |
شنبه 10 اردیبهشت:
یکشنبه 11 اردیبهشت:
دوشنبه 12 اردیبهشت:
چهارشنبه 14 اردیبهشت:
پنجشنبه 15 اردیبهشت:
آدینه 16 اردیبهشت:
|
بنام آفریننده آگاهی ها
|
نخستين روزنامه چاپي ايران، روز بيست و محمد شاه قاجارپنجم محرم سال 1253 هجري قمري برابر با یکم ماه مه 1837 ميلادي در زمان پادشاهی محمدشاه قاجار توسط ميرزا صالح شيرازي در تهران منتشر شد. اين نشريه که کاغذ اخبار (ترجمه News paper) نام داشت ماهي يک بار منتشر مي شد و به همين دليل عده يي آن را به عنوان نخستين نشريه مي شناسند، نه نخستين روزنامه. ميرزا صالح شيرازي جزء دومين گروه از جواناني بود که در زمان فتحعلي شاه قاجار به همت عباس ميرزا نايب السلطنه براي تحصيل به انگلستان اعزام شد و در آنجا در فاصله سال هاي 1815 تا 1819 ميلادي علاوه بر آموزش زبان هاي انگليسي، فرانسه و لاتين، علوم طبيعي و تاريخ آموخت و با فن چاپ نيز آشنا شد و همين آشنايي او بود که در ايران باعث انتشار کاغذ اخبار شد. ميرزا صالح شيرازي که در بازگشت به ايران شغل هاي مهمي داشت و حتي به مقام سفارت نيز رسيد همت اصلي خود را بر انتشار کاغذ اخبار که گفته مي شود انتشار آن تا سه سال ادامه داشت، گذاشت و تاکيد بر عصر تجدد و آزاديخواهي داشت، چرا که در نخستين شماره روزنامه «به تربيت ساکنين ممالک محروسه ايران و اعظم تربيت يعني آگاه ساختن مردم از کار جهان و انتشار هرآنچه تازه بوده و باعث آگاهي، دانش و عبرت اهالي مملکت» مي شده است، تاکيد کرده بود. نخستين شماره کاغذ اخبار که بر جاي مانده است در دو ورق منتشر شده که يک روي آن سفيد بوده، بر سرلوحه نشان دولتي نقش شده و سپس اخبار محرم الحرام 1253 دارالخلافه تهران با عنوان اخبار ممالک شرقيه آمده است. در اين شماره همچنين سرفصلي به نام اخبار ممالک غربيه آمده است که شامل خبرهايي از امريکا و انگليس گرفته تا ايتاليا و سپس ترکيه در مرز ايران است. گرچه محققان آغاز انتشار نخستين روزنامه ايران (انتشار روزانه) را وقايع اتفاقيه دوران اميرکبير مي دانند، ولي گفته مي شود بيشترين روزنامه ها و نشريات ايران در آغاز بيداري ايرانيان که به انقلاب مشروطه منتهي شد آغاز به انتشار کردند و از آنجا که اين نشريات تاثير بسزايي در انقلاب مشروطه داشتند با فشار حکومت نيز روبه رو بودند. با اين حال روشنفکران ايراني به کار خود ادامه مي دادند به گونه يي که يک سال پس از انقلاب مشروطه نزديک به 90 روزنامه و نشريه در ايران منتشر مي شد و گفتني است ميرزا آقاخان کرماني و جهانگيرخان صوراسرافيل از جمله روزنامه نگاراني بودند که در اين راه جان باختند و به دستور محمدعلي شاه به جوخه اعدام سپرده شدند. |
بنام ایزد توانا
بنام خداوند مادر آفرین
آیا می دانستید؟
اگر 4 تکه نان خوشمزه باشد و شما 5 نفر باشید، کسی که اصلا از مزه آن نان خوشش نمی آید (( مادر )) است...!!!
آیا میدانید دو سوم وزن بدن از آب تشكیل شده كه 92 درصد خون 75 درصد مغز 75 عضلات از آب تشكیل شدهاند.
آیا میدانید هر انسان میتواند 1 دقیقه نفس خود را حبس كند و ركوردش در جهان 8.5 دقیقه است.
آیا میدانید در 150 سال گذشته قد افراد در كشورهای صنعتی 10 سانت رشد داشته است.
آیا میدانید 75 درصد جرم اتمسفر در 10 كیلومتر ضخامت پایین جو قرار گرفته است.
آیا میدانید هر تكه كاغذ را نمیتوان بیش از 9 بار تا كرد.
وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست
وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره
وقتی کسی را از دست می دی ، حتما لیاقتت را نداشته
وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری
وقتی بیمار می شی ، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده
وقتی دیگران بهت بدی می کنند ، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی
وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش می یاد ، حتماً داری امتحان پس می دی
وقتی همه ی درها به روت بسته می شه، حتماً خدا می خواد پاداش بزرگی بابت صبر و شکیبایی بهت بده
وقتی سختی پشت سختی می یاد ،حتماً وقتشه روحت متعالی بشه
وقتی دلت تنگ می شه ، حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی
بنام او
مردی به استخدام یك شركت بزرگ درآمد. در نخستین روز كار خود، با كافه تریا تماس گرفت و فریاد زد:یك فنجان قهوه برای من بیاورید.
صدایی از آن طرف پاسخ داد: شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با كی داری حرف می زنی؟
كارمند تازه وارد گفت: نه!
صدای آن طرف گفت: من مدیر اجرایی شركت هستم، احمق.
مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: و تو میدانی با كی حرف میزنی، بیچاره؟
مدیر اجرایی گفت: نه!
كارمند تازه وارد گفت: خوبه و سریع گوشی را گذاشت.