داستانک
به نام خداوند مهر آفرین
سال 14094 اهورایی، 7037 میترایی، 3753 زرتشتی، 2573 کوروشی (شاهنشاهی) و 1394 خورشیدی

بنام خدا

 

بزرگی در عالم خواب دید که کسی به او می گوید : فردا به فلان حمام برو و کار  روزانه حمامی را از نزدیک نظاره کن...!

دو شب این خواب را دید و توجه نکرد ولی فردای شب سوم  که خواب دید به آن حمام رفت و دید حمامی با زحمت زیاد و در هوای گرم از فاصله ی دور برای گرم کردن آب حمام، هیزم می آورد و استراحت را بر خود حرام کرده است.

به نزدیک حمامی رفت و گفت : کار بسیار سختی داری ، در هوای گرم هیزم ها را از مسافت دوری می آوری و حمامی گفت : این نیز بگذرد. ..!

یکسال گذشت برای بار دوم همان خواب را دید و دوباره به همان حمام مراجعه کرد دید آن مرد شغلش عوض شده و در درون حمام از مشتری ها پول می گیرد.

مرد وارد حمام شد و گفت : یک سال پیش که آمدم کار بسیار سختی داشتی ولی اکنون کار راحت تری داری،حمامی گفت:این نیز بگذرد...!

دوسال بعد هم خواب دید این بار زودتر به محل حمام رفت ولی مرد حمامی را ندید وقتی جویا شد گفتند:او دیگر حمامی نیست در بازار تیمچه ای دارد و یکی از معتمدین بزرگ است.

به بازار رفت و آن مرد را دید گفت:خدا را شکر که تا چندی پیش حمامی بودی ولی اکنون می بینم معتمد بازار و صاحب تیمچه ای شده ای،حمامی گفت:این نیز بگذرد...!

مرد تعجب کرد گفت : دوست من ، کار و موقعیت خوبی داری چرا بگذرد؟!

چندی که گذشت این بار خود به دیدن بازاری رفت ولی او آن جا نبود و مردم گفتند: پادشاه  فرد مورد اعتمادی را برای خزانه داری خود می خواسته ولی بهتر از این مرد کسی را پیدا نکرد و او در مدتی کم از نزدیکترین وزیران پادشاه شد و چون پادشاه او را امین می دانست وصیت کرد که پس از مرگش او را جانشینش قرار دهند کمی پس از وصیت، پادشاه فوت کرد اکنون او پادشاه است!!!

مرد به کاخ پادشاهی رفت و از نزدیک شاهد کارهای حمامی قبلی و پادشاه فعلی بود جلو رفت خود را معرفی کرد وگفت : خدا را شکر که تو  را در مقام بلند پادشاهی  می بینم  پادشاه فعلی و حمامی قبلی گفت: این نیز بگذرد...!!!

مرد شگفت زده شد و گفت : از مقام پادشاهی بالاتر چه می خواهی که باید بگذرد؟!

ولی سفر بعدی که به دربار پادشاهی مراجعه کرد گفتند: پادشاه مرده است ...

ناراحت شد به گورستان رفت تا عرض ادبی کرده باشد و مشاهده کرد  بر روی سنگ قبری که در زمان حیاتش آماده نموده حک کرده و نوشته است : این نیز بگذرد...

 

هم موسم بهار طرب خیز بگــــــــــذ رد

هم فصل ناملایم پاییز بگــــــــــــــــذ رد

گر نا ملایمی به تو کرد از قـضــــــــــا

خود را مساز رنجه که این نیز بگذ رد

 

 

سخن روز : اگر در ابتدای یک سفر دراز همه مشکلات مشخص باشد، هیچوقت به آن سفر نخواهیم رفت. دان راتر



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









تاريخ : دو شنبه 26 تير 1391برچسب:دان,راتر,دان راتر,تیمچه,,
ارسال توسط سورنا
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی