بنام خدا
روزی ملانصرالدین خطایی مرتکب میشود و او را نزد حاكم می برند تا مجازات را تعیین کند . حاكم برایش حکم مرگ صادر می کند ...
اما مقداری رافت به خرج می دهد و به وی می گوید :
اگر بتوانی ظرف سه سال به خرت سواد خواندن ونوشتن یاد دهی ، از مجازاتت درمی گذرم !!!
ملانصرالدین هم قبول می کند و ماموران حاکم رهایش می کنند .
عده ای به ملا می گویند :
مرد حسابی آخر تو چگونه می توانی به یک الاغ خواندن و نوشتن یاد بدهی ؟
ملانصرالدین می فرماید :
انشاءالله در این سه سال یا حاكم می میرد یا خــَرَم ... خـُدا بزرگست !!!
نکته :
در یک جامعهء عقب مانده ، همه مشکلات به خدا محول میشوند ...
سخن روز : نیمی از مردم جهان، افرادی هستند که چیزهایی برای گفتن دارند ولی قادر به بیان آن نیستند ونیم دیگر افرادی هستند که چیزی برای گفتن ندارند ،اما همیشه در حال حرف زدن هستند...رابرت
نظرات شما عزیزان: