بنام خدا
|
||
|
||
|
||
سورنا لطفینیا : | ||
آوردهاند كه روزی خسرو انوشيروان به تماشای دشت و دمن به بيرون از شهر رفت. در راه پيرمردي را ديد كه هرچند، شهرستان وجودش(بدنش)، روبه نابودی گذارده بود، و آمد و شد(كارايی) خبرگيران كار آزمده(گوش و چشم)، از چار دروازه(چار سو) باز آفتاده(ناتوان) شده بود، و سی و دو آسيا(دندان) همه در پهلوی يكديگر از كار افتاده بود؛ اما شاخ آرزوهايش در برگريزان زندگی(پيری)، شكوفهی تازه بيرون می آورد. و بر لب چشمهی زندگانيش پس از رفتن آب سرزندگی، چمنهای سبزی روبه رشد گذارده بود.(با آنكه جوانيشپايان يافته بود، اما هنوز به زندگی با چشم اميدواری نگاه می كرد) و با همهی پيری، درخت انجير می نشاند. خسرو به او گفت: «ای پير؛ كاری را كه بايد در روزگار جوانی انجام می دادی اكنون كه پير و فرسوده شدهای انجام می دهی؟اكنون هنگام آن است كه ديگر دل از اين جهان بركنی و به جای اين جهان، به آباد سازی جهان ديگر و نشاندن درخت در خرمآباد بهشت بپردازی. آيا درختی كه تو امروز می نشانی، تا رسيدن و خوردن ميوهی آن زندهمی مانی؟» پير گفت: «ديگران كاشتند و ما خورديم، و ما می نشانيم تا ديگران بخورند.»
كاشتند و بخورديم و كاشتيم و خوردند چو بنگری همه برزيگران يكدگريم «مرزبان نامه» نوشتهايست پندآموز، دربرگيرندهی ٩ فصل، كه آن را «مرزبان بن رستم شروين» از شاهزادگان تبرستان، در سالهای پايانی سدهی چهارم هجری مهی(:قمری) نوشته است. اين كتاب را «سعدالدين وراوينی» در سالهای نخست سدهی هفتم مهی، تصحيح كرده است. |
ارسال توسط سورنا
بنام خدا
مازيار، سرداری كه در انديشه بركناری عباسيان بود
سليمان لطفینيا :