بنام خدا
مازيار، سرداری كه در انديشه بركناری عباسيان بود
سليمان لطفینيا :
از روزگار «انوشیروان خسرو یکم» پسر «قباد» که قارن پسر «سوخرا» را در سال 565 میلادی به سپهبدی «تبرستان» رساند، حکومت این سرزمین وابسته و ویژه فرزندان وی (قارن) شد.
سوخرای پسر «ویشاپور» سرکرده خانوادهی بزرگ قارن(کارن) بود که پس از مرگ قارن مازیار حکومت تبرستان را در دست گرفت. در این هنگام سپهبد «شهریار فرزند شروین» به سرزمین تبرستان یورش آورده و مازیار را شکست داد. مازیار خود را به نزد «وندادامید» پسر عموی پدر خود رسانید تا شاید با کمک وی بر شهریار پسر شروین پیروز شود. اما ونداد امید به دستور شهریار، مازیار را دستگیر و برای سپردن به سربازان وی(شهریار) آماده کرد. مازیار پیش از افتادن به دست سربازان شهریار توانست بگریزد و خود را از راه کوهستان و جنگل به عراق نزد «عبدالله بن سعید حرشی» که از دوستان پدرش بود برساند.عبدالله مازیار را به نزد خلیفه برد. در آنجا ستارهشناس نامدار «مامون» به نام «بزیست» پسر فیروز، بخت مازیار را برای حکومت بر تبرستان خوب دانست و از وی نزد مامون به نیکی یاد کرد. بنابراین مامون نیز مازیار را به نزد خود پذیرفت.
مامون در سال 208 مهی(:قمری) به پیشنهاد «بزیست»؛ مازیار را به همراه «موسابن حفص بنعمربناعلا» نامزد حکومت بر تبرستان، رویان و دماوند کرد. بدینگونه که مازیار حاکم کوهستان و موسا حاکم دشت و هامون باشد. هنگامی که آندو به تبرستان رسیدند، مردم زیر پرچم مازیار آمدند.
در آن روزگار، شهریار پسر شروین درگذشته بود و پسر بزرگ وی بهنام «شاپور» به شاهی نشسته بود. در هنگام حکومت شاپور؛ تبرستان نابسامان و بیشتر مردم از او ناخشنود بودند. بنابراین از وی به مامون شکایت نوشتند.مازیار به دستور مامون به پیکار شاپور رفت و او را اسیر و گردن زد. پس از آن مازیار حاکم همهی کوهستان شد. موسا نیز چهار سال پس از شاپور درگذشت.از اینرو حکومت بر هامون نیز به مازیار رسید. در آن هنگام مازیار از «قارن» برادر شاپور و دیگر مرزبانان آن سرزمین، خراج گرفت. این کار شوند(:سبب) رنجش آنان از مازیار و شکایت به خلیفه شد. مامون دستور داد تا مازیار هرچه زودتر به پایتخت(:دارالخلافه) بیاید. اما مازیار نرفت. دیگر بار مامون بزیست را به نزد مازیار فرستاد تا او را به پایتخت آورد، اما باز هم مازیار بهانه آورد و بهجای خود، قاضی آمل و قاضی رویان را روانه پایتخت کرد.
در آنجا قاضی رویان در پاسخ پرسش مامون در بارهی مازیار چنین گفت: «او خلع طاعت کردهاست وبه آیین پیشین باز گشته و هرگز بار دیگر به خواست خود به پایتخت نخواهد آمد.» پس از مرگ مامون، «المعتصم باالله» به خلافت رسید.در این روزگار «عبدالله پسر طاهر» حاکم خراسان بود. معتصم از مازیار خواست تا خراج تبرستان را نزد عبدالله بفرستد. اما مازیار در پاسخ گفت که من به عبدالله خراج نخواهم داد و بجای آن خراج را به درگاه شما خواهم فرستاد. این کار مازیار و نیز رنجش عبدالله برای آنکه مازیار را سپهبد خراسان میگفتند، شوند دشمنی بین آندو شد.مازیار به یاری سرداران خود به نامهای «سرخاستان» و «درای» به سرکوب اعرابی که در تبرستان و سرزمینهای زیر حکومتش بودند پرداخت و نسبت به کسانی که دین خود را برگردانده(:تغییر) بودند، با خشم برخورد نمود. مازیار به خوبی میدانست که هرآن نیروهای خلیفه برای سرکوب وی از راه خواهند رسید؛ ازاینرو به باز سازی دیوارها و دژهای سرزمین خود پرداخت و نیروهایش را هرچه بیشتر سروسامان داد.
دیری نپایید که معتصم سپاهی را به فرماندهی «حسن بن مصعب» روانه جنگ با مازیار کرد. جنگ به سود حسنبن مصعب پیش رفت و مازیار بیآنکه بتواند توان جنگی خود را نشان دهد، گرفتار نیرنگ برادرش «کوهیار» شد و به دست «حسنبنحسین» عموی عبدالله طاهر، که از فرماندهان سپاه معتصم بود افتاد. کوهیار چنین برادرش را گرفتار دشمن کرد:«او به حسنبنحسین نامه نوشت و پیام داد که در جایی کمین کند، آنگاه به مازیار گفت که حسن برای پناه خواستن نزد تو آمدهاست و در فلان جا چشم به راه تو است، اما جای دیگری را نام برد.مازیار بر نشست و به جایی که کوهیار گفته بود به دیدار حسنبنحسین شتافت. کوهیار حسن را آگاه کرد و او با کسان خود سر راه بر مازیار گرفتند. مازیار خواست که بگریزد اما کوهیار نگذاشت.»او را بدون هیچ جنگی اسیر و نزد خلیفه بردند.هر چند «افشین» که از شاهزادگان ایرانی سرزمین «اشرُوَسنه» بود، مازیار را دلگرم به یاری میکرد، هیچ کاری برای پشتیبانی از وی نکرد و در پایان روشن شد که او مازیار را گول زده است.
مازیار را پس از شکنجه بسیار کشتند و نزد پیکر «بابک خرمدین» و « یاطس رومی» در سال ٨٤٠ میلادی/ ٢٢٥ مهی، به دار آویختند.پیشینیان مازیار را میتوان چنین نام برد:مازیار پسر قارن، قارن پسر وندادهرمز، وندادهرمز پسر فرخان، فرخان نواده سوخرای، سوخرای پسر انداز، انداز پسر کارن و کارن پسر سوخرای بزرگ.
باید گفت که؛ جنبش مازیار که در پایان بهگونهی یک انقلاب درآمده بود، با همهی کاستیهایش چند ویژگی داشت که از آنها میتوان، دشمنی با خلیفه عباسی و پشتیبانی از فرهنگ و آیین ایرانی را نام برد. در روزگار وی و در بخش بزرگی از رویان و تبرستان، مردم بر اعرابی که در آن سرزمینها زندگی میکردند شوریدند و آنها را از زمینهایشان بیرون رانده و داراییشان را به چنگ آوردند. همچنین زنان شوهران عرب خود را از خانه بیرون انداختند.درباره دین مازیار نمیتوان به روشنی سخن گفت، او هرچند به دست مامون مسلمان شد و نام «محمد» را پذیرفت، اما بسیار زود از دین اسلام دست کشید. مازیار هم با بابک خرمدین و هم با افشین دوست بود، از اینرو بسیاری او را بر آیین مزدکی که خرمدینان از آن پشتیبانی میکردند، میدانند. برخی نیز او را پیرو آیین افشین دانستهاند. ناگفته نماند که افشین را به شوند آنکه در خانهاش چند بت و نگاره بهدست آمده بود، بت پرست و پیرو آیین «شمنیسم» میدانستند.
در پایان باید گفت که عباسیان با سیاستی که در پیش گرفته بودند، نه تنها به شاهزادگان و سرکردگان ایرانی که به مبارزه با آنان برخواسته بودند، توان هماهنگی و یکپارچگی ندادند، بلکه از آنها برای سرکوب یکدیگر نیز سود بردند. برای نمونه میتوان گفت که آنها طاهریان را برای سرکوب مازیار بهکار گرفتند. همچنین افشین را به جنگ بابک خرمدین فرستادند و بابک را به دست او به دام انداختند. سپس خود افشین را نیز با نیرنگ از میان برداشتند.