بنام خدا
6 روش مبتـکرانه برای پاشیـدن نـمک بر زخـم گرانـی ها!
عصرایران ؛ جعفر محمدی (سردبیر عصرایران): هیچ چیز آدمی را به اندازه "نادیده گرفتن شعور"ش آزرده نمی کند. این نکته ای است که گویا خیلی ها نمی خواهند بدان گردن نهند و ای بسا تصور می کنند خودشان انسان های آگاه، تحصیل کرده و با شعوری هستند که سوار بر ماشین زمان، به گذشته ها رفته و به مردمانی بدوی و جاهل و بی خبر از همه چیز رسیده اند!
این روزها، گران شدن کالا و خدمات، یک پدیده عادی شده است و مردم خسته از گرانی ها، حتی نای پرسش از میزان گرانی ها را نیز ندارند جز اینکه تا آنجا که می توانند صورتحساب ها را پرداخت می کنند و بعد هم به دنبال کاهش یا حذف برخی اقلام از سبد خانواده هستند: از گوشت گرفته تا لبنیات و از سفر تا نو نوار کردن خانه هایشان!
هر چند این گرانی ها آزار دهنده هستند و گاه به معنای واقعی کلمه "خانمان سوز" (اثرات فقر در طلاق و فحشا و سرقت را به یاد بیاورید)، اما آزار دهنده تر از همه این است که یک عده می کوشند آنچه "اظهر من الشمس" است را کتمان کنند و در روز روشن و در حالی که با مخاطب خودشان زیر اشعه تابان خورشید نشسته اند، بگویند: "به به ! چه شب زیبایی !" و بعد هم در حالی که دستانشان را بر روی پیشانی سایه بان کرده اند تا خورشید چشمانشان را نزند، شروع به استدلال می کنند که الان شب است.
با مروری بر ادبیات و رفتارهای برخی مسوولان و نهادهای مسوول در قبال گرانی ها، شاهد آنیم که نه تنها هیچ کدام مسوولیت گرانی ها را بر عهده نمی گیرند، بلکه به لطایف الحیل، سعی در انکار و کتمان و فرافکنی دارند:
1. انکار و پاک کردن صورت مساله
برخی مسوولان، اساساً دست به تکذیب شان خوب است. وقتی رئیس جمهور در اوج تورم و در حالی که کمر مردم زیر بار گرانی های شکسته، با خونسردی می گوید تورم تنها 6 درصد است و یا زمانی که گرانی ها را منکر می شود و آن جمله تاریخی "سر کوچه ما ارزان است" را بیان می کند یا هنگامی که وزیر راه و شهرسازی، می گوید که مسکن گران نشده، آیا به جز انکار واقعیت ها و پاک کردن صورت مساله، نام دیگری بر این رفتارها می توان نهاد؟ اگر نام دیگری می شود نهاد آن نام دیگر "نمک بر زخم پاشیدن" است.
2. کوبیدن قیمت سایر کشورها بر سر مردم
این هم روشی است که برخی مسوولان بدان علاقه وافری دارند. خدا نیاورد روزی که فلان مسوول خبردار شود در فلان کشور قیمت مثلاً بنزین یا تعرفه مکالمات تلفنی از ایران بیشتر است! از فردایش این موضوع را همانند چماق بر سر مردم خودمان می کوبد که "نگاه کنید در فلان آباد قیمت ها دو برابر اینجاست!" و البته نمی گوید که در آنجا، اگر مثلاً بنزین دو برابر است، قیمت خودرو یک سوم اینجاست و جاده ها و خیابان هایش استاندارد هستند و ملت برای پیدا کردن یک جای پارک در معابر پایتخت، جان به سر نمی شوند!
3. کم فروشی با قیمت سابق
این طرح خلاقانه(!) مخصوصاً در ابتدای اجرای هدفمندی یارانه ها مورد توجه قرار گرفت و برای این که به خلق الله بقبولانند که هدفمندی باعث گرانی نمی شود، از حجم محصولات کاستند و مثلاً شیر 900 گرمی را در همان بسته های شیر یک کیلویی و با قیمت سابق به مردم فروختند یا از تعداد برگ های دستمال کاغذی کاستند و ... و در این میان، مسوولان هم با لبخندی رضایت آمیز ندا در دادند که دیدید با طرح هدفمندی گرانی پیش نیامد و پیش بینی های منتقدان غلط بود؟ (البته بماند که بعداً قیمت ها چنان بالا رفت که با کاستن 100 گرم شیر و کم کردن 10 برگ دستمال هم نمی شد شوی ارزانی را ادامه داد!)
4. تغییر تعریف
این هم برای خودش حکایتی دارد و از ابتکاراتی است که ای بسا تنها به مخیله مسوولان ایرانی خطور می کند. نمونه اش همین مخابرات خودمان است که قیمت مکالمات را اصلاً تغییر نداده و هر پالس را همچنان 44.7 ریال محاسبه می کند. فقط یک تغییر کوچک (!) در تعریف پالس داده اند:
تا پیش از این هر پالس تماس از تلفن ثابت به ثابت از ساعت 6صبح تا یك ظهر 134 ثانیه، از ساعت یك ظهر تا 21 شب میزان 159 ثانیه و از ساعت 21 تا 6 صبح میزان 193 ثانیه بود اما برای اینکه قیمت هر پالس تلفن افزایش نیابد، تعریف پالس را تغییر داده اند و از این به بعد به هر 120 ثانیه یک پالس می گویند و البته تأکید مؤکد می کنند که قیمت همان 44.7 ریال است!
تغییر تعریف البته در این مملکت، مسبوق به سابقه است: تغییر تعریف تورم، بیکاری و به کار بردن ادبیاتی نظیر "تعدیل نیرو" برای اخراج های گسترده و "تعدیل قیمت ها" برای گران کردن و ... !
5. ارزان شد!
جنس، هزار تومان می رود رویش، آقایان و رسانه هایشان سکوت می کنند و وقتی از آن هزار تومان افزایش یافته، 20 تومانش کم می شود مصاحبه می کنند و کلاس می گذارند که بازار را کنترل کردیم و قیمت ها را پایین آوریم! مراجعه ای به آرشیو سخنان مسوولان بانک مرکزی در باب مدیریت شان بر بازار سکه و ارز مشتی از این خروار را عیان می کند.
6. فرافکنی ؛ شاه کلیدی که به همه درها می خورد!
وقتی هم که آش آنقدر شور می شود که با انکار و تغییر تعریف و کم فروشی و ... کاری از پیش نمی رود، نوبت به "شاه کلید" می رسد: فرافکنی!
در همین بحران اخیر ارز که ظرف چند روز، یک سوم از ارزش پول ملی کاهش یافت و همه عالم و آدم متحیر از افزایش قیمت ها شدند، آقایان ترجیح دادند به جای مسولیت پذیری، همه چیز را به گردن پیامک هایی بیندازند که قیمت های موجود را اعلام می کردند! و یا در سایر گرانی ها مانند قیمت مسکن، از دست هایی سخن بگویند که در کار دولت ایجاد اختلال می کنند و نام هایشان هم در جیب رئیس جمهور است!
بعد از تحریر :
آقایان و خانم های مسوول! از گرانی های روزمره تان سپاسگزاریم! همین ما را بس است، در ضمن هیچ مسوولیتی هم متوجه شما پاکدستان نیست (!) ولی شعورمان را نادیده نگیرید و بر زخم گرانی ها، نمک اهانت نپاشید.
بنام خدا
پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش کار می کنند، هفت سال طول کشید تا
برای سفرشون آماده بشن!
در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند.
در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز
کردند، و سبد پیک نیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. سپس فهمیدند که نمک نیاوردند!
پیک نیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق بودند. پس
از یک بحث طولانی، جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد.
لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر چه او
سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!
او پذیرفت که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره.
خانواده پذیرفتند و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.
سه سال گذشت... و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال ... شش سال ... سپس در سال
هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده . او اعلام
کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.
در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید،«
دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک بیارم»!!!!!!!!!!!!
نتیجه اخلاقی:
بعضی از ما ،زندگیمون صرف انتظار کشیدن برای این می شه که دیگران به تعهداتی
که ازشون انتظار داریم عمل کنن.
آنقدر نگران کارهایی که دیگران انجام میدن هستیم که خودمون عملا هیچ کاری انجام نمی دهیم...
بنام تنها دادگر هستی
حکایت نوشینروان از حکیم سخن، سعدی شیرازی
آوردهاند که نوشینروان دادگر را در شکارگاهی، صیدکباب کردند و نمک نبود
غلامی به روستا رفت تا نمک آرد.
نوشیروان گفت: «نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد.»
گفتند : «از این قدر چه خلل آید؟»
گفت: «بنیاد ستم در جهان اندکی بوده است، هر که آمد برو مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده.»
اگر از باغ رعیت ملک خورد سیبی برآرند غلامان او درخت از بیخ